دختری از جنس جاسوس(پارت65)
دامیان زانو زد و یه جعبه ی کوچیک قرمز جیبش در اورد و گفت…
دامیان:انیا فورجر با من ازدواج میکنی
همون لحظه جولیا تو دهنش مشروب بود مشروب هارو تف کرد بیرون
لیانا:دامیان از دست رفت
ایکو:وادف*اک شت
لوید:اینا رو از کجا یاد گرفتی
انیا:بله ازدواج میکنم
و همون لحظه دامیان حلقه رو کرد تو دست انیا و پاشد و همدیگر رو بوسیدن
کل تالار:😮😧😦😯
یور:دخترم رفت سر خونه زندگیش
بکی:از اولشم میدونستم شما برای هم ساخته شدین
انیا و دامیان:بکی
(بعد از جشن)
انیا:دامیان چطوره هفته ی دیگه عروسی بگیریم
دامیان:پس فردا چطوره
انیا:اره پس فردا خوبه
(پس فردا)
یه بنده خدا:خانم ایا شما این مرد را به عنوان همسر خود قبول میکنید
انیا:بله
یه بنده خدا:و شما اقا این خانم رو به عنوان همسر خود قبول میکنید
دامیان:بله
یه ینده خدا:پس این گونه شما را زن و شوهر اعلام میکنم
و بعد دامیان حلقه رو کرد تو دست انیا و هم رو بوسیدن و دست هم رو گرفتن و رفتن دنبال عروس تا به تالار برسن و جشن بگیرن
بعد از اینکه همه مشروب خوردن و رقصیدن موقع رقص عروس و داماد شد انیا و دامیان با اهنگ(perfect ed sheeran)رقصیدن
(بعد عروسی)
انیا:عزیزم بریم خونه پاهام کار نمیکنه از بس رقصیدم
دامیان:اوکی
رسیدن خونشون فقط گرفتن خوابیدن
(یه ماه بعد)
لوکا:الو سلام دامیان میشه با انیا بیاید خونه ی بکی اینا میخوام بکی رو سوپرایز کنم اخه تولدشه
دامیان:حتما
(خونه ی بکی اینا)
دامیان:هیسس بکی داره میاد همه همون کارا که گفتم رو بکنید
همه:اوکی
بعد بکی در رو باز کرد مگی از تو دستشویی یه بادکنک ترکوند رو اهنگ رو باصدای بلند پلی کردن بکی زهرش ترکیده بود ولی پرید تو بغل لوکا و تشکر کرد
بالاخره وقت باز کردن کادوها شد هدیه ها رسیده بود به هدیه لوکا بکی هدیش رو دید یه جعبه ی کوچیک بود تا بکی در جعبه رو باز کرد لوکا زانو زد و گفت…
لوکا:بکی بلکبل با من ازدواج میکنی
بکی:اره اره حتما(با هیجان)
دامیان:انیا فورجر با من ازدواج میکنی
همون لحظه جولیا تو دهنش مشروب بود مشروب هارو تف کرد بیرون
لیانا:دامیان از دست رفت
ایکو:وادف*اک شت
لوید:اینا رو از کجا یاد گرفتی
انیا:بله ازدواج میکنم
و همون لحظه دامیان حلقه رو کرد تو دست انیا و پاشد و همدیگر رو بوسیدن
کل تالار:😮😧😦😯
یور:دخترم رفت سر خونه زندگیش
بکی:از اولشم میدونستم شما برای هم ساخته شدین
انیا و دامیان:بکی
(بعد از جشن)
انیا:دامیان چطوره هفته ی دیگه عروسی بگیریم
دامیان:پس فردا چطوره
انیا:اره پس فردا خوبه
(پس فردا)
یه بنده خدا:خانم ایا شما این مرد را به عنوان همسر خود قبول میکنید
انیا:بله
یه بنده خدا:و شما اقا این خانم رو به عنوان همسر خود قبول میکنید
دامیان:بله
یه ینده خدا:پس این گونه شما را زن و شوهر اعلام میکنم
و بعد دامیان حلقه رو کرد تو دست انیا و هم رو بوسیدن و دست هم رو گرفتن و رفتن دنبال عروس تا به تالار برسن و جشن بگیرن
بعد از اینکه همه مشروب خوردن و رقصیدن موقع رقص عروس و داماد شد انیا و دامیان با اهنگ(perfect ed sheeran)رقصیدن
(بعد عروسی)
انیا:عزیزم بریم خونه پاهام کار نمیکنه از بس رقصیدم
دامیان:اوکی
رسیدن خونشون فقط گرفتن خوابیدن
(یه ماه بعد)
لوکا:الو سلام دامیان میشه با انیا بیاید خونه ی بکی اینا میخوام بکی رو سوپرایز کنم اخه تولدشه
دامیان:حتما
(خونه ی بکی اینا)
دامیان:هیسس بکی داره میاد همه همون کارا که گفتم رو بکنید
همه:اوکی
بعد بکی در رو باز کرد مگی از تو دستشویی یه بادکنک ترکوند رو اهنگ رو باصدای بلند پلی کردن بکی زهرش ترکیده بود ولی پرید تو بغل لوکا و تشکر کرد
بالاخره وقت باز کردن کادوها شد هدیه ها رسیده بود به هدیه لوکا بکی هدیش رو دید یه جعبه ی کوچیک بود تا بکی در جعبه رو باز کرد لوکا زانو زد و گفت…
لوکا:بکی بلکبل با من ازدواج میکنی
بکی:اره اره حتما(با هیجان)
۱۱.۱k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.