عشق سخت
پارت ۳۰
روز بعد
ا/ت ویو
کوک گفت ساعت ۷ میاد دنبالم
ساعت ۶ بود بخاطر همین بلند شدم برم آماده شم
یه دوش ۲۰ مینی گرفتم
یه پیراهن مشکی بامزه پوشیده (اسلاید دو) یه حسی بهم میگفت لباس رسمی بپوشم
یخورده آرایش کردم
کارم تموم شد ساعت رو نگاه کردم
هفت و ربع بود
سریع رفتم دم در کفشام رو پوشیدم و رفتم بیرون
کوک با ماشین دم در وایستاده بود
سریع سوار شدم
کوک: ا/ت چرا دیر کردی
ا/ت: ببخشید ساعت از دستم در رفت
کوک: طوری نیست بریم
راه افتادیم
کوک کت شلوار پوشیده بود
خیالم راحت شد که فقط من نیستم لباس رسمی پوشیدم
ولی چقدر با این لباس جذاب شده بود
همینطور زل زده بودم بهش...
کوک: خسته نشدی از بس نگام کردی
به خودم اومدم
ا/ت: چی؟ من نگات نمیکردم *استرسی
کوک: جذاب شدم همینطور زل زدی به من (من یکی دلم رفت ا/ت رو چی بگم)
بهم نگاه کرد
ا/ت: چی نه نه همینطوری نگات میکردم
کوک: پس جذاب نشدم. هی بخاطر تو رفتم همچین لباسایی پوشیدم بعدش تو خوشت نیومده
ا/ت: نه منظورم این نیست من لباسم یخورده رسمی بود نگران بودم بد لباسی پوشیده باشم که دیدم تو هم رسمی پوشیدی خیالم راحت شد
کوک: دارم سر به سرت میزارم چرا اینقدر نگران میشی
یهو بغل خیابون وایستاد
اومد سمتمو صورتش رو بهم نزدیک کرد
کوک: نکنه از من خجالت میکشی
هولش دادم اونور
ا/ت: نه من چرا باید از تو خجالت بکشم بعدشم این چه کاری هست میکنی اگه یکی ببینه چی
کوک: نگران نکن خودتو این ماشین شیشه هاش جوریه که از بیرون داخل معلوم نیست
ا/ت: اصلا مهم نیست بریم دیگه
دوباره راه افتادیم
تو راه دیگه هیچی نگفتیم
کوک دم یه رستوران وایستاد
از داخل اسم رستوران رو نگاه کردم
ا/ت: کوک...
کوک: چیه
ا/ت: این رستورانه... وای این معروف ترین رستوران توی کره هست
کوک: آره اوردمت اینجا
ا/ت: ولی اینجا خیلی شلوغه اینو میخوای چیکار کنی
کوک: نگران نباش خلوت تر از اینجا پیدا نمیکنی
کوک صورت خودشو پوشوند و پیاده شدیم
رفتیم تو رستوران
تو رستوران هیچکس نبود
رفتیم سر یه میز نشستیم
ا/ت: کوک چرا اینجا اینقدر خلوته هیچکس نیست
کوک: اخه رستورانو برای تو رزرو کردم
ا/ت: چی؟ *داد
کوک: داد نزن رستوران رو برای یه روز رزرو کردم چون اونطوری نمیتونستیم بیایم
ا/ت: ولی یه وعده غذا اینجا خیلی میشه بعدش تو چطوری رزروش کردی
کوک: دیگه....
ا/ت: چرا هر بار منو سوال پیچ میکنی جواب منو بده
کوک: نمیدم اینقدر خودتو درگیر این سوالا کن تا بمیری
ا/ت: جواب منو بده
....
همینطور که با کوک بحث میکردم چند نفر میومدن و غذا های مختلف میچیدن رو میز و میرفتن
.....
ادامه توی پارت بعد....
___________________________________________________________
روز بعد
ا/ت ویو
کوک گفت ساعت ۷ میاد دنبالم
ساعت ۶ بود بخاطر همین بلند شدم برم آماده شم
یه دوش ۲۰ مینی گرفتم
یه پیراهن مشکی بامزه پوشیده (اسلاید دو) یه حسی بهم میگفت لباس رسمی بپوشم
یخورده آرایش کردم
کارم تموم شد ساعت رو نگاه کردم
هفت و ربع بود
سریع رفتم دم در کفشام رو پوشیدم و رفتم بیرون
کوک با ماشین دم در وایستاده بود
سریع سوار شدم
کوک: ا/ت چرا دیر کردی
ا/ت: ببخشید ساعت از دستم در رفت
کوک: طوری نیست بریم
راه افتادیم
کوک کت شلوار پوشیده بود
خیالم راحت شد که فقط من نیستم لباس رسمی پوشیدم
ولی چقدر با این لباس جذاب شده بود
همینطور زل زده بودم بهش...
کوک: خسته نشدی از بس نگام کردی
به خودم اومدم
ا/ت: چی؟ من نگات نمیکردم *استرسی
کوک: جذاب شدم همینطور زل زدی به من (من یکی دلم رفت ا/ت رو چی بگم)
بهم نگاه کرد
ا/ت: چی نه نه همینطوری نگات میکردم
کوک: پس جذاب نشدم. هی بخاطر تو رفتم همچین لباسایی پوشیدم بعدش تو خوشت نیومده
ا/ت: نه منظورم این نیست من لباسم یخورده رسمی بود نگران بودم بد لباسی پوشیده باشم که دیدم تو هم رسمی پوشیدی خیالم راحت شد
کوک: دارم سر به سرت میزارم چرا اینقدر نگران میشی
یهو بغل خیابون وایستاد
اومد سمتمو صورتش رو بهم نزدیک کرد
کوک: نکنه از من خجالت میکشی
هولش دادم اونور
ا/ت: نه من چرا باید از تو خجالت بکشم بعدشم این چه کاری هست میکنی اگه یکی ببینه چی
کوک: نگران نکن خودتو این ماشین شیشه هاش جوریه که از بیرون داخل معلوم نیست
ا/ت: اصلا مهم نیست بریم دیگه
دوباره راه افتادیم
تو راه دیگه هیچی نگفتیم
کوک دم یه رستوران وایستاد
از داخل اسم رستوران رو نگاه کردم
ا/ت: کوک...
کوک: چیه
ا/ت: این رستورانه... وای این معروف ترین رستوران توی کره هست
کوک: آره اوردمت اینجا
ا/ت: ولی اینجا خیلی شلوغه اینو میخوای چیکار کنی
کوک: نگران نباش خلوت تر از اینجا پیدا نمیکنی
کوک صورت خودشو پوشوند و پیاده شدیم
رفتیم تو رستوران
تو رستوران هیچکس نبود
رفتیم سر یه میز نشستیم
ا/ت: کوک چرا اینجا اینقدر خلوته هیچکس نیست
کوک: اخه رستورانو برای تو رزرو کردم
ا/ت: چی؟ *داد
کوک: داد نزن رستوران رو برای یه روز رزرو کردم چون اونطوری نمیتونستیم بیایم
ا/ت: ولی یه وعده غذا اینجا خیلی میشه بعدش تو چطوری رزروش کردی
کوک: دیگه....
ا/ت: چرا هر بار منو سوال پیچ میکنی جواب منو بده
کوک: نمیدم اینقدر خودتو درگیر این سوالا کن تا بمیری
ا/ت: جواب منو بده
....
همینطور که با کوک بحث میکردم چند نفر میومدن و غذا های مختلف میچیدن رو میز و میرفتن
.....
ادامه توی پارت بعد....
___________________________________________________________
۱۰.۶k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.