پارت۶
شوگا میگه که امید زیادی به زنده بودنش نیست چون سطح هوشیاریش از ۴ رفته به ۳-
یوجون دوباره گریش میگیره-
یوجون:من گوه خوردم جیمین ببخشم لطفا-آروم و با گریه-
شوگا به یوجون نگاه میکنه-
شوگا:چیکارشی؟
یوجون:دوستش-گریه-
شوگا:دوست یا رفیق؟
یوجون:رفیق-گریه-
شوگا:تو این بلا رو سرش آوردی؟
یوجون:سرشو به نشانه ی تایید تکون میده-
شوگا:که اینطور..از کارت پشیمونی؟
یوجون:خیلی-گریه-
شوگا:از ته دلت اینو میگی؟
یوجون:سرشو به نشانه ی تایید تکون میده-
شوگا:هوم..باشه پس پرستار بیا بریم بیرون باهاش حرف بزنه
پرستار:چشم
شوگا و پرستاره میرن بیرون ولی شوگا از بیرون به حرفای یوجون گوش میده-
یوجون:جیمینا..ببخشید واقعا من نمیخواستم به این روز بیفتیم اگر جو نمیگرفتم و حواسم بود دارم چیکار میکنم الان برگشته بودیم خونه و از مسافرتم حتی برگشته بودیم..-اینجا گوشی جیمین که کنارش گذاشته بودن زنگ خورد-(بعضی جاها دیدم گوشیو میزارن کنار بیمار که اگر کسی تو اتاق باشه و گوشی طرف زنگ بخوره و پرستاری چیزی نباشه جواب بدن🤠)
یوجون گوشیو برمیداره میبینم رئیسش بهش زنگ زده-
جواب میده-
یوجون:الو-گریه-
رئیس:تو کی ای؟ گوشیو بده جیمین ببینم چرا نیومده سرکار-داد میزنه-
یوجون:جی..جیمین تو کماعه-بیشتر گریش میگیره-
رئیس:چی؟بچه جون با من شوخی نکن بگو گوشی جیمین دست تو چیکار میکنه-داد میزنه-
یوجون:بخدا راست میگم بیایین بیمارستان(یچیزی)اتاق(یه عددی)-گریه-
رئیس:وای به حالت اگر دروغ گفته باشی
بعد ۱۰ دیقه رئیس جیمین و دار و دستش میان-
میرن سمت اتاق جیمین-
شوگا رو میبینن جلو اتاق جیمین-
رئیس:من رئیس جیمینم مثل اینکه تو کماعه
شوگا:آره تو کماعه چرا باید اجازه بدم برید تو؟
رئیس:میخواست یچیزی بگه-
یوجون از تو اتاق گفت بزارید بیاد تو-
شوگا:چون یوجون رفیقشه و اینو گفت میزارم برین
درو باز میکنن میرن تو-
همه ۱۲ نفرشون باهم میرن تو-
یوجون:یا ابلفضل جیمین حق داشت ازش بترسه-
رئیس:کی این بلا رو سر کارکن من آورده؟
شوگا به یوجون نگاه میکنه-
یوجون فقط داشت از ترس خودشو میگرفت تو خودش خراب کاری نکنه-(چقد بچه ی خوبی شدم😂)
رئیس:این جغله تونسته جیمینو اینجوری کنه؟
جیمین وقتی ما ۱۲ نفرمون میزدیمش عین بچه آدم پا میشد میرفت کارشو میکرد
شوگا:پس اون ضربات سر قدیمیش برای همین بود
رئیس:در این حد بودن؟
شوگا:آره و یکم بیشتر ضربه میزدین باعث فلج شدند میشد
رئیس:ساکت شد-
جیمین یه کوچولو چشماشو باز کرد-
یوجون دید-
یوجون:چ..چشماشو باز کرد-یکم بلند و با گریه-
شوگا رفت بالا سر جیمین-
دید سطح هوشیاریش رفته رو ۵-
شوگا:سطح هوشیاریش ۵ بخاطر تغییر ناگهانی سطح هوشیاری باعث شد چشماش باز شه
(دکتر شدم😂)
یوجون:تو میتونی جیمین-
رئیس:تقریبا کی بهوش میاد؟
شوگا:نمیتونم قطعی بگم ولی تا یک ماه
رئیس:جانم؟
شوگا:عزیز تو کماعه میخوایی فردا به هوش بیاد؟
رئیس:هعی ما بریم دیگه
رفتن-
سه هفته بعد-
یوجون دوباره گریش میگیره-
یوجون:من گوه خوردم جیمین ببخشم لطفا-آروم و با گریه-
شوگا به یوجون نگاه میکنه-
شوگا:چیکارشی؟
یوجون:دوستش-گریه-
شوگا:دوست یا رفیق؟
یوجون:رفیق-گریه-
شوگا:تو این بلا رو سرش آوردی؟
یوجون:سرشو به نشانه ی تایید تکون میده-
شوگا:که اینطور..از کارت پشیمونی؟
یوجون:خیلی-گریه-
شوگا:از ته دلت اینو میگی؟
یوجون:سرشو به نشانه ی تایید تکون میده-
شوگا:هوم..باشه پس پرستار بیا بریم بیرون باهاش حرف بزنه
پرستار:چشم
شوگا و پرستاره میرن بیرون ولی شوگا از بیرون به حرفای یوجون گوش میده-
یوجون:جیمینا..ببخشید واقعا من نمیخواستم به این روز بیفتیم اگر جو نمیگرفتم و حواسم بود دارم چیکار میکنم الان برگشته بودیم خونه و از مسافرتم حتی برگشته بودیم..-اینجا گوشی جیمین که کنارش گذاشته بودن زنگ خورد-(بعضی جاها دیدم گوشیو میزارن کنار بیمار که اگر کسی تو اتاق باشه و گوشی طرف زنگ بخوره و پرستاری چیزی نباشه جواب بدن🤠)
یوجون گوشیو برمیداره میبینم رئیسش بهش زنگ زده-
جواب میده-
یوجون:الو-گریه-
رئیس:تو کی ای؟ گوشیو بده جیمین ببینم چرا نیومده سرکار-داد میزنه-
یوجون:جی..جیمین تو کماعه-بیشتر گریش میگیره-
رئیس:چی؟بچه جون با من شوخی نکن بگو گوشی جیمین دست تو چیکار میکنه-داد میزنه-
یوجون:بخدا راست میگم بیایین بیمارستان(یچیزی)اتاق(یه عددی)-گریه-
رئیس:وای به حالت اگر دروغ گفته باشی
بعد ۱۰ دیقه رئیس جیمین و دار و دستش میان-
میرن سمت اتاق جیمین-
شوگا رو میبینن جلو اتاق جیمین-
رئیس:من رئیس جیمینم مثل اینکه تو کماعه
شوگا:آره تو کماعه چرا باید اجازه بدم برید تو؟
رئیس:میخواست یچیزی بگه-
یوجون از تو اتاق گفت بزارید بیاد تو-
شوگا:چون یوجون رفیقشه و اینو گفت میزارم برین
درو باز میکنن میرن تو-
همه ۱۲ نفرشون باهم میرن تو-
یوجون:یا ابلفضل جیمین حق داشت ازش بترسه-
رئیس:کی این بلا رو سر کارکن من آورده؟
شوگا به یوجون نگاه میکنه-
یوجون فقط داشت از ترس خودشو میگرفت تو خودش خراب کاری نکنه-(چقد بچه ی خوبی شدم😂)
رئیس:این جغله تونسته جیمینو اینجوری کنه؟
جیمین وقتی ما ۱۲ نفرمون میزدیمش عین بچه آدم پا میشد میرفت کارشو میکرد
شوگا:پس اون ضربات سر قدیمیش برای همین بود
رئیس:در این حد بودن؟
شوگا:آره و یکم بیشتر ضربه میزدین باعث فلج شدند میشد
رئیس:ساکت شد-
جیمین یه کوچولو چشماشو باز کرد-
یوجون دید-
یوجون:چ..چشماشو باز کرد-یکم بلند و با گریه-
شوگا رفت بالا سر جیمین-
دید سطح هوشیاریش رفته رو ۵-
شوگا:سطح هوشیاریش ۵ بخاطر تغییر ناگهانی سطح هوشیاری باعث شد چشماش باز شه
(دکتر شدم😂)
یوجون:تو میتونی جیمین-
رئیس:تقریبا کی بهوش میاد؟
شوگا:نمیتونم قطعی بگم ولی تا یک ماه
رئیس:جانم؟
شوگا:عزیز تو کماعه میخوایی فردا به هوش بیاد؟
رئیس:هعی ما بریم دیگه
رفتن-
سه هفته بعد-
۱.۰k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.