black dream p26
اشاره ای به پاهاش کرد که پوزخند صداداری زد
محلی نداد و قاشق اول و خورد
جئون از جاش بلند شد و زیر لب زمزمه کرد
" دختره ی احمق " jk
مچش رو کشید و روی پاهاش نشوند
خواست بلند شه که دست جئون دور کمرش نشست و محکم گرفتش که از درد صورتش جمع شد
"بهتره بلند نشی تا شب راحت بخوابی" jk
سریع غذاش رو خورد و بلند شد ، ظرف ها رو شست و با چشماش دنبال اون می گشت
با یاد آوری اینکه امروز روز آخر تعطیلات بود و فردا داشنگاه داشت اخمش شدید تر شد
سمت پله ها رفت و در اتاق رو باز کرد ، روی شکم خوابیده بود و با صدای شنیدن در چرخید
"چیه؟" jk
"میخوام باهات حرف بزنم" a,t
"خب بگو" jk
گوشه تخت نشست و آروم لباش و فاصله داد
" من میخوام برم دانشگاه " a,t
اخمای اونم توی هم کشیده شد
" انگار یادت رفته اسیری اومدی نه به عنوان معشوقه من؟" jk
"امیدوارم صد سال سیاه من نباشم" a,t
کمی توی جاش جابهجا شد و بطری رو برداشت
" خب ، همین کارت بود ؟" jk
" من باید برم ، تا اینجاش رو خیلی تلاش کردم ، قول میدم فرار نکنم" a,t
"انقدر پیگیر این کاری ، واسه چی؟" jk
نفس عمیق کشید
"قبلا هم بهت گفتم ، بخاطر گذشته و آینده ای که میخوام واسه دیگران پیش نیاد " a,t
" هوم خوبه اما من هنوزم حرفم همونه ، البته خب اگه یه چیزی توی مشتت داشته باشی بدم نمیاد معامله کنم" jk
"چی میخوای؟"a,t
" نمیدونم ، یه چیزی که بتونه نظرم و جلب کنه " jk
"برو سر مطلب "a,t
محلی نداد و قاشق اول و خورد
جئون از جاش بلند شد و زیر لب زمزمه کرد
" دختره ی احمق " jk
مچش رو کشید و روی پاهاش نشوند
خواست بلند شه که دست جئون دور کمرش نشست و محکم گرفتش که از درد صورتش جمع شد
"بهتره بلند نشی تا شب راحت بخوابی" jk
سریع غذاش رو خورد و بلند شد ، ظرف ها رو شست و با چشماش دنبال اون می گشت
با یاد آوری اینکه امروز روز آخر تعطیلات بود و فردا داشنگاه داشت اخمش شدید تر شد
سمت پله ها رفت و در اتاق رو باز کرد ، روی شکم خوابیده بود و با صدای شنیدن در چرخید
"چیه؟" jk
"میخوام باهات حرف بزنم" a,t
"خب بگو" jk
گوشه تخت نشست و آروم لباش و فاصله داد
" من میخوام برم دانشگاه " a,t
اخمای اونم توی هم کشیده شد
" انگار یادت رفته اسیری اومدی نه به عنوان معشوقه من؟" jk
"امیدوارم صد سال سیاه من نباشم" a,t
کمی توی جاش جابهجا شد و بطری رو برداشت
" خب ، همین کارت بود ؟" jk
" من باید برم ، تا اینجاش رو خیلی تلاش کردم ، قول میدم فرار نکنم" a,t
"انقدر پیگیر این کاری ، واسه چی؟" jk
نفس عمیق کشید
"قبلا هم بهت گفتم ، بخاطر گذشته و آینده ای که میخوام واسه دیگران پیش نیاد " a,t
" هوم خوبه اما من هنوزم حرفم همونه ، البته خب اگه یه چیزی توی مشتت داشته باشی بدم نمیاد معامله کنم" jk
"چی میخوای؟"a,t
" نمیدونم ، یه چیزی که بتونه نظرم و جلب کنه " jk
"برو سر مطلب "a,t
۳۸.۴k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.