aboW myhert 🧛🖤پارت ۳۱
تازه یادم آمد اون به خوناشامه جیغ زدم چشام بستم ...
نه نه خون منو نخور جیغغغ چیزی نگفتو لاله گوش بوسه ای زد با این کارش شوکه شدم قلبم برای هزارمین بار به تپش افتاد بوم بوم
از رو هلش دادم با بالشت کنار سرم هدف گرفتم پرتاپ کردم سمتش ولی جا خالی داد بجای به اینه میز خورد ...
یااااا وایسا تا دخلت بیارم اونم متقابلن بالشت سمتش به سمت پرتاپ کردم دقیقن خورد تو سرم ...
راوی «« با این کار یونگی برای هزارمین بار قلب هردوشون به تپش افتاد هردو از احساس که تو قلبشون حک شده بود خبر داشتن این باعث دیوونه شدن قلبشون میشد این آنقدر مشغول بازیگوشی بودن که متوجه گذر زمان نشدن ...
ابن تقدیر سرنوشت ه لی مینی که ...
به خبرنگار بود الان زن به خوناشامه که به قول خودش مدیر عامل کسی از
سرنوشت این دو نمیدونستن
لی مین «« چشام به ساعت خورد چشام ریز کردم به سمت یونگی برگشتم بفرما ساعت دو شبه بیا بکپم الان که بیهوش بشم
یونگی «« خو بخواب من مگه جلوتو گرفتم خودت از اول شروع کردی
لی مین »« به حرفش توجه ای نکردم بالشت هارو جمع کردم به حصار کشیدم رو به یونگی
هوم ببین از این اگه عبور کنی باید ۳۰۰ دلار بدی اگه من عبور کردم من برات یه. بستنی میخورم
یونگی «« هی بچه خر میکنی نه مگه دیوونم این همه پول رو به تو بدم اگه اینجوریه کنم برات بستنی میگیرم در ضمن من خوناشامم سعی کن عصبیم نکنی
لی مین « در حالی که پتو رو خودم می کشیدم باشه قبوله من از خوناشام بودنت نمیترسم ها هر کاری میخوای بکن
نه نه خون منو نخور جیغغغ چیزی نگفتو لاله گوش بوسه ای زد با این کارش شوکه شدم قلبم برای هزارمین بار به تپش افتاد بوم بوم
از رو هلش دادم با بالشت کنار سرم هدف گرفتم پرتاپ کردم سمتش ولی جا خالی داد بجای به اینه میز خورد ...
یااااا وایسا تا دخلت بیارم اونم متقابلن بالشت سمتش به سمت پرتاپ کردم دقیقن خورد تو سرم ...
راوی «« با این کار یونگی برای هزارمین بار قلب هردوشون به تپش افتاد هردو از احساس که تو قلبشون حک شده بود خبر داشتن این باعث دیوونه شدن قلبشون میشد این آنقدر مشغول بازیگوشی بودن که متوجه گذر زمان نشدن ...
ابن تقدیر سرنوشت ه لی مینی که ...
به خبرنگار بود الان زن به خوناشامه که به قول خودش مدیر عامل کسی از
سرنوشت این دو نمیدونستن
لی مین «« چشام به ساعت خورد چشام ریز کردم به سمت یونگی برگشتم بفرما ساعت دو شبه بیا بکپم الان که بیهوش بشم
یونگی «« خو بخواب من مگه جلوتو گرفتم خودت از اول شروع کردی
لی مین »« به حرفش توجه ای نکردم بالشت هارو جمع کردم به حصار کشیدم رو به یونگی
هوم ببین از این اگه عبور کنی باید ۳۰۰ دلار بدی اگه من عبور کردم من برات یه. بستنی میخورم
یونگی «« هی بچه خر میکنی نه مگه دیوونم این همه پول رو به تو بدم اگه اینجوریه کنم برات بستنی میگیرم در ضمن من خوناشامم سعی کن عصبیم نکنی
لی مین « در حالی که پتو رو خودم می کشیدم باشه قبوله من از خوناشام بودنت نمیترسم ها هر کاری میخوای بکن
۳۴.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.