عشق مجدد پارت 1

صبح شده بود بلند شدم و صبحونه خوردم با خودم گفتم باید پاشم و کار و باری برای خودم دست و پا کنم.
یه روزنامه دیدم و خوندم
میتونستم تو یه شرکت کار بکنم خیلی خوشحال بودم شرکت اخبار و این جور چیزا
راه افتادم ، رسیدم
سلام اقا
سلام بفرمایید
ببخشید من تو روزنامه دیدم ک میتونم عضو بشم تو کار شرکتتون
بله اسمتون
رزی هستم
رزی میتونی بری بشینی سر جات
اها ممنون
جای رزی مشخص شد و رفت نشست رو جاش
خیلی خوشحال بود که یه کاری دست و پا کرده بود
اما همه مسخرش میکردن چون ک اون خانواده نداشت و اونا فوت کرده بودن
اما رزی همه ی اینارو تحمل کرد
اخر روز کاریش رفت سمت خونه و یه پسر خورد بهش اون جیمین بود
اخ
هی چیکار میکنی
رزی توی حرف زدن یکم مشکل داشت یعنی زبونش میگرفت یکم لکنتی بود و بهش گفت
م م مواظب باش
م م م م م چرا میکنی🤣😂😂دختره ی لکنتی
رزی راهشو کشید و رف
اون دو تا از هم متنفرن
رزی نشسته بود تو خونه و داشت برنامه ی فرکانس فرداشو اماده میکرد که یکی در زد
اون جیمین بود
سلام ت ت توووو
سلام م م منم😂😂😂
چیه
اومدم خونتو خالی کنم
چ چ چراااا
یکی بهم دستور داده پس باید خونت خالی بشه
خجالت ب ب بکش
نمیکشم خانم اسمت چیه؟
ر ر رزی
خانم ر ر ر رزی😂😂