پارت¹.جنبه ندارین نخونین.
از ماشین پیاده شدیم از اولش حس خوبی به اومدنمون نداشتم رفدیم داخل عمارت دخدر و پسرا دور ی میز بزرگ جمع شده بودن لیا اومد سمتم گفد :
_سیلویا بیا بریم بشینیم .
کایلی اومد دستمو گرفد رفدیم پیش دخدر پسرا سر میز نشستیم هوا گرفده بود و تقریبا شب بود حس خوبی نداشتم اصلا حس امنیت نمی کردم ..!
لیا دم گوشم زمزمه کرد :
_فقط عادی رفدار کن این ی بازی اوکی ؟
استرس داشتم ،بعد چند دقیقه مرد جذابی اومد و روبه رو همه نشست که همه براش بلند شدن و بلند سلام کردن اونم با سر جواب داد مث اینکه سر دسته بازی بود ...!
ولی بیشتر از همه اون صورت سرد بی روهش منو میترسوند ..!
از شانس بدمم روبه روم نشسته بود کخ ی لحظه نگاهش رو نگاهم قفل شد ،نفسم بند اومده بود چرا بنظرم این مرد اینقدر ترسناکه ؟
بعد چند دقیقه دستشو برد بالا گفد :
_قبل از اینکه بازی شروع کنیم .
ی نگاه به من کرد ادامه داد :
_قانون بازی می گم تا کسایی که تازه واردن متوجه بشن .
اب دهنمو با صدا قورت دادم که گفد :
_۱-وقتی بازی شروع میشه حق ترک کردن اینجا نخواهید داش.۲-وقتی جرعت یا حقیقت که انتخاب کردین بهتون میدن یا میدم..!حق ندارین ازش در برین و باید بهش عمل کنین ۳-مسخره بازی ممنوع اگه زیاد رو مخم راه برین اتفاق خوبی در انتظارتون نخواهد بود .
همه تایید کردن منم که فاتحمو خونده بودم ..!
بطری چرخوندن که افداد به لیا و ی پسره ..
پسره لب زد:
_جرعت یا حقیقت ؟
لیا لب زد :
_حقیقت ..
_ ل/ز/داشتی یا داری؟!
لیا بدون هیچ حرفی خیلی عادی گفد :
_دارم .
پسر ه سری تکون داد دوباره بطری چرخوندن که افداد به ی دخدره و ی دخدره دیگه ..
_جرعت یا حقیقت ؟
دخدره مو کوتاه لب زد :
_جرعت .
نیشخندی زد گفد :
_ا**سید بریز رو دست .
همه تشویق کردن که دخدره بیچاره بلند شد ا**سید بردداشت ریخد رو دستش که جیغ بلند شد از چشمش اشک اومد..
دوباره بطری چرخوندن که افداد رو ی دخدره دیگه و ی پسر ..
پسره لب زد :
_جرعت یا حقیقت کاترین ؟
دخدری که فهمیدی بودم اسمش کاترین گفد :
_جرعت .
_فیلیکس ب/ب/و/س .
دخدر نشست رو میز رفد جلو ی پسره که فک کنم فیلیکس بود و بقیشم خودتون میدونین .
دوباره بطری چرخوندن که اینبار ....
لایک ۱۰
_سیلویا بیا بریم بشینیم .
کایلی اومد دستمو گرفد رفدیم پیش دخدر پسرا سر میز نشستیم هوا گرفده بود و تقریبا شب بود حس خوبی نداشتم اصلا حس امنیت نمی کردم ..!
لیا دم گوشم زمزمه کرد :
_فقط عادی رفدار کن این ی بازی اوکی ؟
استرس داشتم ،بعد چند دقیقه مرد جذابی اومد و روبه رو همه نشست که همه براش بلند شدن و بلند سلام کردن اونم با سر جواب داد مث اینکه سر دسته بازی بود ...!
ولی بیشتر از همه اون صورت سرد بی روهش منو میترسوند ..!
از شانس بدمم روبه روم نشسته بود کخ ی لحظه نگاهش رو نگاهم قفل شد ،نفسم بند اومده بود چرا بنظرم این مرد اینقدر ترسناکه ؟
بعد چند دقیقه دستشو برد بالا گفد :
_قبل از اینکه بازی شروع کنیم .
ی نگاه به من کرد ادامه داد :
_قانون بازی می گم تا کسایی که تازه واردن متوجه بشن .
اب دهنمو با صدا قورت دادم که گفد :
_۱-وقتی بازی شروع میشه حق ترک کردن اینجا نخواهید داش.۲-وقتی جرعت یا حقیقت که انتخاب کردین بهتون میدن یا میدم..!حق ندارین ازش در برین و باید بهش عمل کنین ۳-مسخره بازی ممنوع اگه زیاد رو مخم راه برین اتفاق خوبی در انتظارتون نخواهد بود .
همه تایید کردن منم که فاتحمو خونده بودم ..!
بطری چرخوندن که افداد به لیا و ی پسره ..
پسره لب زد:
_جرعت یا حقیقت ؟
لیا لب زد :
_حقیقت ..
_ ل/ز/داشتی یا داری؟!
لیا بدون هیچ حرفی خیلی عادی گفد :
_دارم .
پسر ه سری تکون داد دوباره بطری چرخوندن که افداد به ی دخدره و ی دخدره دیگه ..
_جرعت یا حقیقت ؟
دخدره مو کوتاه لب زد :
_جرعت .
نیشخندی زد گفد :
_ا**سید بریز رو دست .
همه تشویق کردن که دخدره بیچاره بلند شد ا**سید بردداشت ریخد رو دستش که جیغ بلند شد از چشمش اشک اومد..
دوباره بطری چرخوندن که افداد رو ی دخدره دیگه و ی پسر ..
پسره لب زد :
_جرعت یا حقیقت کاترین ؟
دخدری که فهمیدی بودم اسمش کاترین گفد :
_جرعت .
_فیلیکس ب/ب/و/س .
دخدر نشست رو میز رفد جلو ی پسره که فک کنم فیلیکس بود و بقیشم خودتون میدونین .
دوباره بطری چرخوندن که اینبار ....
لایک ۱۰
۹.۹k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲