چندپارتی یونگی:)
داشت کلافه میشد و این برام خیلییی لذت بخش بود پس ادامه دادم
+چرا بدم خب برات میفرستم بعدشم دایی گفت شب که میاین میگیره اصن براچی باید به توی کلم بروکلی بدمم
انگار که بدجور عصبانی شده کم مونده از گوشاش دود بزنه بیرون
با داد گفت
_گفتم اونن صوت لعنتیووو بفرستتت
صدامو اروم کردم و گفتم
+خیل خب بابا چرا داد میزنی حالا
انگار که یکم اروم شده باشه کلافه دستی به موهاش کشید و گفت
_شرمنده شرمنده حالا اون صوت و بفرس
+باشه بزا گوشیم و...
با به یاد اوردن غلطی که خوردم صدبار به خودم لعنت فرستادم
داد زدم
+شیبالل
_هوی چیشده؟
+جا گذاشتمشش
_میمردی همینو از اول بگی
+الان فهمیدم
_هوفف به بابا میگم بیارتش
+باشه ممنون
_میری خونه دیه؟
+اره
بالاخره رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم و با کلم بروکلی خدافظی کردم و رفتم تو که مامان بدو بدو اومد سمتم
=امروز دیگه چرا دیر کردی ذلیل (زلیل؟) مردهه؟؟؟
+مامان مامان اروم باش
همونطور که میرفتم سمت اشپزخونه ادامه دادم
+یه سری اطلاعات داشتم رفتم اداره دایی اینا اطلاعات و بدم به یونگی
نرم شد و گفت
=اخ مامان الهی فدات شه افرین ولی زیاد خودتو درگیر نکن
+هوف چشم
یه نارنگی از تو یخچال برداشتم و رفتم سمت اتاقم که مامی گفت
=راستی داییت اینا شب میان اینجا یه چیز درست حسابی بپوش
شاکی برگشتم و گفتم
+ماماننن اخه من کی لباسم خوب نبودههه
=همش مشکی میپوشییی گفتم در جریان باشی دیگه مشکی نپوشییی
+دلم میخاد اصنن...
بحث و ادامه ندادم و رفتم تو اتاق و یه لباس واسه خودم کنار گذاشتم یه هودی سفید با شلوار بگ ابی و رفتم تا دوش بگیرم...
حمایت؟ 🌝
+چرا بدم خب برات میفرستم بعدشم دایی گفت شب که میاین میگیره اصن براچی باید به توی کلم بروکلی بدمم
انگار که بدجور عصبانی شده کم مونده از گوشاش دود بزنه بیرون
با داد گفت
_گفتم اونن صوت لعنتیووو بفرستتت
صدامو اروم کردم و گفتم
+خیل خب بابا چرا داد میزنی حالا
انگار که یکم اروم شده باشه کلافه دستی به موهاش کشید و گفت
_شرمنده شرمنده حالا اون صوت و بفرس
+باشه بزا گوشیم و...
با به یاد اوردن غلطی که خوردم صدبار به خودم لعنت فرستادم
داد زدم
+شیبالل
_هوی چیشده؟
+جا گذاشتمشش
_میمردی همینو از اول بگی
+الان فهمیدم
_هوفف به بابا میگم بیارتش
+باشه ممنون
_میری خونه دیه؟
+اره
بالاخره رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم و با کلم بروکلی خدافظی کردم و رفتم تو که مامان بدو بدو اومد سمتم
=امروز دیگه چرا دیر کردی ذلیل (زلیل؟) مردهه؟؟؟
+مامان مامان اروم باش
همونطور که میرفتم سمت اشپزخونه ادامه دادم
+یه سری اطلاعات داشتم رفتم اداره دایی اینا اطلاعات و بدم به یونگی
نرم شد و گفت
=اخ مامان الهی فدات شه افرین ولی زیاد خودتو درگیر نکن
+هوف چشم
یه نارنگی از تو یخچال برداشتم و رفتم سمت اتاقم که مامی گفت
=راستی داییت اینا شب میان اینجا یه چیز درست حسابی بپوش
شاکی برگشتم و گفتم
+ماماننن اخه من کی لباسم خوب نبودههه
=همش مشکی میپوشییی گفتم در جریان باشی دیگه مشکی نپوشییی
+دلم میخاد اصنن...
بحث و ادامه ندادم و رفتم تو اتاق و یه لباس واسه خودم کنار گذاشتم یه هودی سفید با شلوار بگ ابی و رفتم تا دوش بگیرم...
حمایت؟ 🌝
۳.۸k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.