۰جنگل راز آلود
۰جنگل راز آلود
پارت ۱۳
ویو عمارت ات
ات ویو
در رو بازکردم رفتم داخل حیاط عمارت رفتم بادیگارد ها خم شدن داداشم از در اومد
بکجو:خب خب ببین کی اومده نگفتی چند روز می مونی
ات:بکجو ی ماجرا دارم برو تو تا تعریف کنم
رفتیم داخل
ات:خب ماجرا رو تعریف کرد
بکجو:باشه من مشکلی ندارم فقط فردا باید ببینمش همین
ات پربد بغل داداشش
ات:تو بهترینی هیونگ
بکجو:باشه بابا خفه شدم
از بغلش در آمدم
ات:خب دیگه بیا بریم بازار لباس بگیریم برا فردا عصر قرار خاستگاری چیدم
بکجو:هوووووپ تا کجا رفته باشه برو حاضر شو
بعد خرید و برگشتن به عمارت
ات:خب دیگه ساعت ۹ بریم بخابیم فردا خونه رو تمیز کنیم
بکجو:باشه
فردا ساعت ۵ صبح
ات ویو
بیدار شدم وای نه ساعت ۵ صب بود باید خونه رو تمیز کنم و برم میوه و این چیزا بگیرم
پس رفتم بکجو رو بیدار کنم
رفتم اتاقش
ات:هیونگ .... هیی هیونگ
باید قلقلکش بدم
قلقلک دادم تا صداش در اومد
بکجو:ای بابا باز چته(خوابالو)
ات:خنگول بیا بریم خونه رو تمیز کنیم با اجوما ....چاگیا پیام داد ساعت ۷ عصر میان هااا وقت نداریم
پارت ۱۳
ویو عمارت ات
ات ویو
در رو بازکردم رفتم داخل حیاط عمارت رفتم بادیگارد ها خم شدن داداشم از در اومد
بکجو:خب خب ببین کی اومده نگفتی چند روز می مونی
ات:بکجو ی ماجرا دارم برو تو تا تعریف کنم
رفتیم داخل
ات:خب ماجرا رو تعریف کرد
بکجو:باشه من مشکلی ندارم فقط فردا باید ببینمش همین
ات پربد بغل داداشش
ات:تو بهترینی هیونگ
بکجو:باشه بابا خفه شدم
از بغلش در آمدم
ات:خب دیگه بیا بریم بازار لباس بگیریم برا فردا عصر قرار خاستگاری چیدم
بکجو:هوووووپ تا کجا رفته باشه برو حاضر شو
بعد خرید و برگشتن به عمارت
ات:خب دیگه ساعت ۹ بریم بخابیم فردا خونه رو تمیز کنیم
بکجو:باشه
فردا ساعت ۵ صبح
ات ویو
بیدار شدم وای نه ساعت ۵ صب بود باید خونه رو تمیز کنم و برم میوه و این چیزا بگیرم
پس رفتم بکجو رو بیدار کنم
رفتم اتاقش
ات:هیونگ .... هیی هیونگ
باید قلقلکش بدم
قلقلک دادم تا صداش در اومد
بکجو:ای بابا باز چته(خوابالو)
ات:خنگول بیا بریم خونه رو تمیز کنیم با اجوما ....چاگیا پیام داد ساعت ۷ عصر میان هااا وقت نداریم
۵.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.