عشق پیچیده
عشق پیچیده
پارت ۶
آت: شما ها چطور جرعت کردید دوستای منو بدزدیدددد( با داد)
همشون به طرفم اومدن از اونجایی که همه ی حرکات دفاع شخصی بلد بودم روشون انجام دادم
همشون یجا دراز کشیده بودن و ناله میکردن
زود به طرف پسرا رفتم
آت: پسرا خوبید ؟؟!!!
جونگ کوک: آت چرا همشونو زدی اونا ما رو به پارتی شون آوردن و فقط فنمون بودن :|
آت: واقعا!! 😐
جیهوپ: اره
آت: اوپس ببخشید پس بهتره زود از اینجا بریمممم
بلند شدیم و با منیجر و پسرا سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
شوگا: میگماا آت چقده خفن زدیشون به منم یاد بده
آت: نه بابا چی چیو خفن بودم
نامجون: واقعا خفن بودی عاااا
منیجر: خانم آت میشه از صندوق ماشین به اعضا آب بدید ممکنه تشنشون بشه
آت: آها باشه
آب هارو برداشتم و یکی یکی به اعضا دادم
به جیمین رسیدم می خواستم آب و بدم بهش که ماشین بد جور نگه داشت و من روی جیمین توی بغلش افتادم
داشتیم به هم نگاه میکردیم
چرا چشمای جیمین شبیه همون پسره توی مغازه بود!!!؟
پسرا: اوهوم اوهوم ( سرفه)
زود از بغلش در اومدم و آب و بهش دادم
جیمین: ممنونم
آت: خواهش میکنم
به دانشگاه رسیدیم یادم رفته بود از کلاس فرار کردم الان هم به مامان بابام زنگ زدن
آت:خاک تو سرمممم الان چیکار کنممم
تهیونگ: آت چی شده؟!!!
آت: امممم هیچی ممنونم که منو رسوندید
در ماشین و باز کردم که توجه همه ی آدم ها به سمتم جلب شد
پارت ۶
آت: شما ها چطور جرعت کردید دوستای منو بدزدیدددد( با داد)
همشون به طرفم اومدن از اونجایی که همه ی حرکات دفاع شخصی بلد بودم روشون انجام دادم
همشون یجا دراز کشیده بودن و ناله میکردن
زود به طرف پسرا رفتم
آت: پسرا خوبید ؟؟!!!
جونگ کوک: آت چرا همشونو زدی اونا ما رو به پارتی شون آوردن و فقط فنمون بودن :|
آت: واقعا!! 😐
جیهوپ: اره
آت: اوپس ببخشید پس بهتره زود از اینجا بریمممم
بلند شدیم و با منیجر و پسرا سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
شوگا: میگماا آت چقده خفن زدیشون به منم یاد بده
آت: نه بابا چی چیو خفن بودم
نامجون: واقعا خفن بودی عاااا
منیجر: خانم آت میشه از صندوق ماشین به اعضا آب بدید ممکنه تشنشون بشه
آت: آها باشه
آب هارو برداشتم و یکی یکی به اعضا دادم
به جیمین رسیدم می خواستم آب و بدم بهش که ماشین بد جور نگه داشت و من روی جیمین توی بغلش افتادم
داشتیم به هم نگاه میکردیم
چرا چشمای جیمین شبیه همون پسره توی مغازه بود!!!؟
پسرا: اوهوم اوهوم ( سرفه)
زود از بغلش در اومدم و آب و بهش دادم
جیمین: ممنونم
آت: خواهش میکنم
به دانشگاه رسیدیم یادم رفته بود از کلاس فرار کردم الان هم به مامان بابام زنگ زدن
آت:خاک تو سرمممم الان چیکار کنممم
تهیونگ: آت چی شده؟!!!
آت: امممم هیچی ممنونم که منو رسوندید
در ماشین و باز کردم که توجه همه ی آدم ها به سمتم جلب شد
۵.۲k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.