P21
P21
ویو هوپی
هوپی. اخه تو اخر کار خودت رو میکنی و به حرف منم توجهی نمیکنی پس چرا خودم رو اذیت کنم *سعی در رها کردن چونش*
یونگی. خوبه که فهمیدی هرچی من گفتم همون میشه*چونش رو اروم ول کرد*پس بدونه حرفی دنبالم بیا
هوپی. باشه*ذهنش:بالاخره از دستت فرار میکنم*
بعد اون بحث هنوز هم دستم تو دستش بود منم مخالفت نکردم اگه میکردمم براش مهم نبود 2 مین راه رفتیم که وارد ی مغازه شد مغازه پر از لباسای راحتی برای خونه بود و دوتا بادیگارد هم دم درش بودن
یونگی. برو هرچی میخوای بردار فکر فرار هم به سرت نزنه اونا که دم درن افراد منن
هوپی. باشه*اروم*
رفتم سمت رگال که لباسای ست بهش اویزون بود ی ست برداشتم که عکس سنجاب بهش بود رفتم پرو کردم قشنگ بود اندازمم بود همون رو انتخاب کردم و لباسارو عوض کردم رفتم بیرون
هوپی. اینو برداشتم
سرش تو گوشی بود بعد این حرفم نگام کرد
یونگی. همین؟
هوپی. اوهوم
پاشد رفت سمت رگال لباسا
یونگی. بچه تو حداقل حداقلش باید یک ماه بمونی پیش ما اونوقت همین ی دست لباس رو برداشتی؟
هوپی. چییییی؟ یک ماه؟! من باید برم بیمارستان سر کارم اونوقت تو میگی یک ماه میمونم پیش تو؟! تورو خدا بزار برم من همین ی کار رو هم بزور دارم اگه اخراجم کنن بدبخت میشم*نگاه ملتمس_بغض*
یونگی. خب اخراج بشی من میزارمت سر کار نگران نباش حالا هم برو این لباسا رو بپوش
هوپی. من حرکات رزمی یا تفنگ بلد نیستم اصلا توشو.....
یونگی. من شغل مخفیم رئیس بیمارستانم میزارمت اونجا حالا برو بپوش
ویو هوپی
هوپی. اخه تو اخر کار خودت رو میکنی و به حرف منم توجهی نمیکنی پس چرا خودم رو اذیت کنم *سعی در رها کردن چونش*
یونگی. خوبه که فهمیدی هرچی من گفتم همون میشه*چونش رو اروم ول کرد*پس بدونه حرفی دنبالم بیا
هوپی. باشه*ذهنش:بالاخره از دستت فرار میکنم*
بعد اون بحث هنوز هم دستم تو دستش بود منم مخالفت نکردم اگه میکردمم براش مهم نبود 2 مین راه رفتیم که وارد ی مغازه شد مغازه پر از لباسای راحتی برای خونه بود و دوتا بادیگارد هم دم درش بودن
یونگی. برو هرچی میخوای بردار فکر فرار هم به سرت نزنه اونا که دم درن افراد منن
هوپی. باشه*اروم*
رفتم سمت رگال که لباسای ست بهش اویزون بود ی ست برداشتم که عکس سنجاب بهش بود رفتم پرو کردم قشنگ بود اندازمم بود همون رو انتخاب کردم و لباسارو عوض کردم رفتم بیرون
هوپی. اینو برداشتم
سرش تو گوشی بود بعد این حرفم نگام کرد
یونگی. همین؟
هوپی. اوهوم
پاشد رفت سمت رگال لباسا
یونگی. بچه تو حداقل حداقلش باید یک ماه بمونی پیش ما اونوقت همین ی دست لباس رو برداشتی؟
هوپی. چییییی؟ یک ماه؟! من باید برم بیمارستان سر کارم اونوقت تو میگی یک ماه میمونم پیش تو؟! تورو خدا بزار برم من همین ی کار رو هم بزور دارم اگه اخراجم کنن بدبخت میشم*نگاه ملتمس_بغض*
یونگی. خب اخراج بشی من میزارمت سر کار نگران نباش حالا هم برو این لباسا رو بپوش
هوپی. من حرکات رزمی یا تفنگ بلد نیستم اصلا توشو.....
یونگی. من شغل مخفیم رئیس بیمارستانم میزارمت اونجا حالا برو بپوش
۴.۵k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.