پارت 18
با اون کت و شلوار مشکی دله هر دختری رو میبرد اما من مثل بقیه نیستم پسره بادمجون
تو همین فکرها بودم که رفت بیرون
بلوم: الهی بری که بر نگردی هم خودت هم اون مرتیکه کوک
اینو گفتم که پشت گردنم داغ شد یعنی متمینن سرخ شد
بلوم: آیی مادر کجایی که بچت کباب شد آجوما ترو جان این دوتا میمون آروم بزن
آجوما عین این قاتل ها شده بود با چشای قرمز
آجوما: مگه صد بار بهت نگفتم اینجور نگو
بلوم: آجوما غلط زیادی خوردم با اجازه من دستشویی لازم شدم
بعد انداختم روی دنده یک و با تمام قدرت در رفتم
تهیونگ ویو
از خونه زدم بیرون و سوار ماشینم شدم و به سمت مهمونی حرکت کردم بعد نیم ساعت رسیدم
سویچ رو دادم به نگهبان و داخل عمارت شدم وارد سالن شدم که کوک رو دیدم که اومد سمتم
کوک: سلام به موقع اومدی هنوز نیومده
تهیونگ : دیر هم میکردم خا*یه نداشت چیزی بگه باید خدا خدا کنه زود برسه
کوک: ابهتت تو حلقم اصلا وقتی اومدی داخل سالن یه هاله سیاه اینجا رو گرفت
تهیونگ: کم زر زر کن
در حال حرف زدن بودیم که یه پیرمرد 40 ، 50 ساله اومد پیشمون
لونگ دونگ : سلام شما باید آقای کیم تهیونگ باشید خوشبختم من لونگ دونگ هستم
بعد حرفش دستشو دراز کرد که باهام دست بده اما من فقط نگاهش کردم که کوک دستشو گرفت
کوک: خوشبختیم من جونگ کوک هستم همکار و بهترین دوست تهیونگ
لونگ دونگ : بله همچنین من دیگه میرم
کوک: بله از دیدنتون خوشحال شدم
مثل اینکه اون نمی دونست که تو به کسی دست نمیدی به هر حال بیا بریم بشینیم
با کوک سمت یکی از مبل ها رفتیم و نشستیم
تهیونگ: تف از هر چی جای شلوغه حالم بهم می خوره این عوضی کجا مونده
کوک: بلاخره میاد یکم تحمل کن
همین جور دور رو اطراف رو نگاه میکردم که دیدم لیا داره میاد به سمتم وای خدا همینو کم داشتم
............................
پارم کردید اینم پارت جدید💜
تو همین فکرها بودم که رفت بیرون
بلوم: الهی بری که بر نگردی هم خودت هم اون مرتیکه کوک
اینو گفتم که پشت گردنم داغ شد یعنی متمینن سرخ شد
بلوم: آیی مادر کجایی که بچت کباب شد آجوما ترو جان این دوتا میمون آروم بزن
آجوما عین این قاتل ها شده بود با چشای قرمز
آجوما: مگه صد بار بهت نگفتم اینجور نگو
بلوم: آجوما غلط زیادی خوردم با اجازه من دستشویی لازم شدم
بعد انداختم روی دنده یک و با تمام قدرت در رفتم
تهیونگ ویو
از خونه زدم بیرون و سوار ماشینم شدم و به سمت مهمونی حرکت کردم بعد نیم ساعت رسیدم
سویچ رو دادم به نگهبان و داخل عمارت شدم وارد سالن شدم که کوک رو دیدم که اومد سمتم
کوک: سلام به موقع اومدی هنوز نیومده
تهیونگ : دیر هم میکردم خا*یه نداشت چیزی بگه باید خدا خدا کنه زود برسه
کوک: ابهتت تو حلقم اصلا وقتی اومدی داخل سالن یه هاله سیاه اینجا رو گرفت
تهیونگ: کم زر زر کن
در حال حرف زدن بودیم که یه پیرمرد 40 ، 50 ساله اومد پیشمون
لونگ دونگ : سلام شما باید آقای کیم تهیونگ باشید خوشبختم من لونگ دونگ هستم
بعد حرفش دستشو دراز کرد که باهام دست بده اما من فقط نگاهش کردم که کوک دستشو گرفت
کوک: خوشبختیم من جونگ کوک هستم همکار و بهترین دوست تهیونگ
لونگ دونگ : بله همچنین من دیگه میرم
کوک: بله از دیدنتون خوشحال شدم
مثل اینکه اون نمی دونست که تو به کسی دست نمیدی به هر حال بیا بریم بشینیم
با کوک سمت یکی از مبل ها رفتیم و نشستیم
تهیونگ: تف از هر چی جای شلوغه حالم بهم می خوره این عوضی کجا مونده
کوک: بلاخره میاد یکم تحمل کن
همین جور دور رو اطراف رو نگاه میکردم که دیدم لیا داره میاد به سمتم وای خدا همینو کم داشتم
............................
پارم کردید اینم پارت جدید💜
۸۲.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.