"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 5
ادامه:
ویو ا/ت
رفتم داخل عمارت منو بردن پیش ی زن میان سال..
م/کوک: سلام دخترم
ا/ت: سلام*تعظیم کرد*
م/کوک: کوک به من گفت که میای بهت بگم جیکار باید بکنی...
ا/ت: کوک؟..
م/کوک: جونگ کوک..ما به جونگ کوک میگیم کوک بعضی موقع ها
ا/ت: اها بله..
م/کوک: اجوما*یکم بلند*
اجوما: بله خانم
م/کوک:اتاقشون رو نشون بده بهشون
اجوما: چشم
با اجوما رفتیم به ی اتاق بزرگ بود رفتم داخل اتاق
اجوما: لباستو عوض کن بیا بهت کل خونه رو نشون بدم بعدش ارباب میان باید باهاشون بری.
ا/ت: باشه
لباسامو عوض کردم رفتم بیرون اجوما رو دیدم
ا/ت: اجوما
اجوما اومد سمتم
اجوما: خب بیا بریم
باهاش رفتم کل خونه رو بهم نشون داد حدود یکساعت داشت بهم خونه رو نشون میداد خسته شدم خونه شون خیلیبزرگ بود باید گفت ی قصر بود..وقتی که برگشتیم اون اقا رو دیدم همون جونگ کوک بود..
با اجوما رفتیم سمتش اجوما بهش تعظیم کرد منم تعظیم کردم.
کوک: خب اسمت چیه؟
ا/ت: کیم ا/ت
کوک: خب خانم کیم از امروز تو بادییگارد منی نزدیکتر از همه ی اینا به من تویی*اشاره به بادیگارد*
ا/ت:اهان بله*تو شک*
کوک:خب کارتو از فردا شروع میشه ساعت 7 باید بیدار باشی سر میز صبحونه باشی...
بعدش میریم سر ماموریت.
ا/ت: بله چشم*تعظیم کرد*
کوک: میتونی بری استراحت کنی*لبخند*
ا/ت: ممنون
بعد از صبحت با اقای جئون رفتم سمت اتاقم در اتاقو باز کردم و رفتم داخل اتاق رفتم...داشتم وسیله هامو داخل اتاق میچیندم که گوشیم زنگ خورد...
ادامه دارد...
پارت 5
ادامه:
ویو ا/ت
رفتم داخل عمارت منو بردن پیش ی زن میان سال..
م/کوک: سلام دخترم
ا/ت: سلام*تعظیم کرد*
م/کوک: کوک به من گفت که میای بهت بگم جیکار باید بکنی...
ا/ت: کوک؟..
م/کوک: جونگ کوک..ما به جونگ کوک میگیم کوک بعضی موقع ها
ا/ت: اها بله..
م/کوک: اجوما*یکم بلند*
اجوما: بله خانم
م/کوک:اتاقشون رو نشون بده بهشون
اجوما: چشم
با اجوما رفتیم به ی اتاق بزرگ بود رفتم داخل اتاق
اجوما: لباستو عوض کن بیا بهت کل خونه رو نشون بدم بعدش ارباب میان باید باهاشون بری.
ا/ت: باشه
لباسامو عوض کردم رفتم بیرون اجوما رو دیدم
ا/ت: اجوما
اجوما اومد سمتم
اجوما: خب بیا بریم
باهاش رفتم کل خونه رو بهم نشون داد حدود یکساعت داشت بهم خونه رو نشون میداد خسته شدم خونه شون خیلیبزرگ بود باید گفت ی قصر بود..وقتی که برگشتیم اون اقا رو دیدم همون جونگ کوک بود..
با اجوما رفتیم سمتش اجوما بهش تعظیم کرد منم تعظیم کردم.
کوک: خب اسمت چیه؟
ا/ت: کیم ا/ت
کوک: خب خانم کیم از امروز تو بادییگارد منی نزدیکتر از همه ی اینا به من تویی*اشاره به بادیگارد*
ا/ت:اهان بله*تو شک*
کوک:خب کارتو از فردا شروع میشه ساعت 7 باید بیدار باشی سر میز صبحونه باشی...
بعدش میریم سر ماموریت.
ا/ت: بله چشم*تعظیم کرد*
کوک: میتونی بری استراحت کنی*لبخند*
ا/ت: ممنون
بعد از صبحت با اقای جئون رفتم سمت اتاقم در اتاقو باز کردم و رفتم داخل اتاق رفتم...داشتم وسیله هامو داخل اتاق میچیندم که گوشیم زنگ خورد...
ادامه دارد...
۲.۵k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.