H̷i̷s̷ ̷e̷y̷e̷♱( P⁷)
پارت 7
کفش های چکمه ایمو پوشیدم که تا زانو میاد
باید قدم بلند تر دیده بشه...
کیف مشکیمو انتخاب کردم با کمربند زارا
کنار هم خیلی بهتر دیده میشدن...
م. ت: ا. ت !
ا. ت : نعم؟
م. ت: امشی
ا. ت:نعم؟
م. ت:انا احب هذا فیلم ماذا اسمهو؟
ا. ت: اسمهو... تایتانیک
م. ت:اووو... اسم جمیله. شکراً بنتی تقدر ذهبُ :)
ا. ت:علی العینی ( خنده)
م. ت:( خنده)
پرش زمانی ساعت 8 شب
ویو ا. ت
باید مامانو بخوابونم تا نفهمه میرم بیرون کار سختیه ولی شدنیه
ا. ت:امّییییی
م. ت:نععععم؟
ا. ت: امشی دقیقتین
م.ت: حسنا
مامان اومد تو اتاق خوابش
ا. ت: امّی وقت الحبوبکِ، هل نسیانکِ؟
م. ت: آآه . نعم تصدق وقت الحبوبی.
بدون اینکه مامانم بفهمه قرص خواب اور بهش دادم
ا. ت:متاسفم مامان
م. ت: ماذا قالَ؟
#jung_kook_we_love_you
کفش های چکمه ایمو پوشیدم که تا زانو میاد
باید قدم بلند تر دیده بشه...
کیف مشکیمو انتخاب کردم با کمربند زارا
کنار هم خیلی بهتر دیده میشدن...
م. ت: ا. ت !
ا. ت : نعم؟
م. ت: امشی
ا. ت:نعم؟
م. ت:انا احب هذا فیلم ماذا اسمهو؟
ا. ت: اسمهو... تایتانیک
م. ت:اووو... اسم جمیله. شکراً بنتی تقدر ذهبُ :)
ا. ت:علی العینی ( خنده)
م. ت:( خنده)
پرش زمانی ساعت 8 شب
ویو ا. ت
باید مامانو بخوابونم تا نفهمه میرم بیرون کار سختیه ولی شدنیه
ا. ت:امّییییی
م. ت:نععععم؟
ا. ت: امشی دقیقتین
م.ت: حسنا
مامان اومد تو اتاق خوابش
ا. ت: امّی وقت الحبوبکِ، هل نسیانکِ؟
م. ت: آآه . نعم تصدق وقت الحبوبی.
بدون اینکه مامانم بفهمه قرص خواب اور بهش دادم
ا. ت:متاسفم مامان
م. ت: ماذا قالَ؟
#jung_kook_we_love_you
۱۵.۹k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.