my mafia love
پارت ۱
تهیونگ: خب همه گوش کنید امروز میخوام یه عوضی رو از این دنیا کم کنم فهمیدید
بادیگارد ها: بله
جونگ کوک: سلام چطوری
تهیونگ: کی اومدی
جونگ کوک: خودمم نمیدونم* خنده
تهیونگ: وقعا که خلی* خنده
جونگ کوک: خب کمک نمیخوای
تهیونگ: نظر خودت چیه
جونگ کوک: نظر من اینکه خیلی بهم احتیاج داری
تهیونگ: پرو
جونگ کوک: خب ولش کن ریا بریم طر کارمون
تهیونگ: باش
ماشینو بیارین
جونگ کوک: خب خونش کجاس
تهیونگ: میفهمی
بلاخره رسیدیم از ماشین پیاد شدیم رفتم دم در در زدیم ولی جواب نداد
جونگ کوک: درو بشکنید
بادیگارد: چشم
تهیونگ: درو شکستن رفتیم تو خونه و هرکسی یه جارو چک میکرد که بلاخره پیداش کردیم
جونگ کوک: اوه سلام حالت چطوره
ب.ا: چی....می....خوا....ید
تهیونگ: پولمونو
ب.ا: ببینید من فعلا چیزی ندارم* با ترس
جونگ کوک: خب پس جونتو بده* لبخند
ب.ا: لطفا
تهیونگ: بگیریدش
اوا: باباااااا کجایی من اومدم
جونگ کوک: تو بچه داری؟
ب.ا: تو رو خدا با دخترم کاری نداشته باشید
اوا: با.....با اینجا چخبره
ب.ا: دخترم چیزی نیست تو برو
اوا: بابا چی شده اینا کین* گریه
تهیونگ: فک کنم بدونم چطور پولتو پس بدی
ب.ا: چب میخوای
تهیونگ: دختر تو
ب.ا: نه نه دخترم نه
تهیونگ: خودت میدونی
تفنگو گذاشتم رو پیشونیش
اوا: نننننننننننه لطفا با بابام کاری نداشته باشی هرکاری که بخواید میکنم فقط با بابام کاری نداشته باشید* گریه
تهیونگ: حالا خوب شد
ب.ا: نه لطفا
♡♡♡♡♡♡
تهیونگ: خب همه گوش کنید امروز میخوام یه عوضی رو از این دنیا کم کنم فهمیدید
بادیگارد ها: بله
جونگ کوک: سلام چطوری
تهیونگ: کی اومدی
جونگ کوک: خودمم نمیدونم* خنده
تهیونگ: وقعا که خلی* خنده
جونگ کوک: خب کمک نمیخوای
تهیونگ: نظر خودت چیه
جونگ کوک: نظر من اینکه خیلی بهم احتیاج داری
تهیونگ: پرو
جونگ کوک: خب ولش کن ریا بریم طر کارمون
تهیونگ: باش
ماشینو بیارین
جونگ کوک: خب خونش کجاس
تهیونگ: میفهمی
بلاخره رسیدیم از ماشین پیاد شدیم رفتم دم در در زدیم ولی جواب نداد
جونگ کوک: درو بشکنید
بادیگارد: چشم
تهیونگ: درو شکستن رفتیم تو خونه و هرکسی یه جارو چک میکرد که بلاخره پیداش کردیم
جونگ کوک: اوه سلام حالت چطوره
ب.ا: چی....می....خوا....ید
تهیونگ: پولمونو
ب.ا: ببینید من فعلا چیزی ندارم* با ترس
جونگ کوک: خب پس جونتو بده* لبخند
ب.ا: لطفا
تهیونگ: بگیریدش
اوا: باباااااا کجایی من اومدم
جونگ کوک: تو بچه داری؟
ب.ا: تو رو خدا با دخترم کاری نداشته باشید
اوا: با.....با اینجا چخبره
ب.ا: دخترم چیزی نیست تو برو
اوا: بابا چی شده اینا کین* گریه
تهیونگ: فک کنم بدونم چطور پولتو پس بدی
ب.ا: چب میخوای
تهیونگ: دختر تو
ب.ا: نه نه دخترم نه
تهیونگ: خودت میدونی
تفنگو گذاشتم رو پیشونیش
اوا: نننننننننننه لطفا با بابام کاری نداشته باشی هرکاری که بخواید میکنم فقط با بابام کاری نداشته باشید* گریه
تهیونگ: حالا خوب شد
ب.ا: نه لطفا
♡♡♡♡♡♡
۹.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.