پارت4
که اون یه نفر یونجونه
یونجون وقتی سوبین رو دید یه حسی بهش دست داد یه حس مثل گرما شاید این حس، حس عشق باشه ولی چرا؟
چرا انقدر زود عاشق سوبین شد؟چرا؟یونجون همش ای ن سوالات رو از خودش میپرسید
***
& :خب پسرم یونجون بیا شام آمده اس
یونجون:باشه مامان اومدم
یونجون به طبقه ی پایین پیش مادرش رفت ولی یه سوال ذهنش رو مشغول کرده بود پس تصمیم گرفت اون سوال رو بپرسه:مامان
&:جانم پسرم؟
یونجون:میگم مگه میشه یه آدم با اینکه اولین بارشه که یه نفر رو میبینه ولی اون یه نفر یه حس گرما به اون آدم بده؟
&:این سوالا چیه میپرسی اخه؟غذاتو بخور
***
(فردای اون روز)
سوبین امروز با سردرد بیدار شد و یکم حالت تهوع پس سویون اجازه نداد با اون وضع بیاد مدرسه
***
سویون نشسته بود و به صندلی خالی کنارش زل زده بود
یونجون وقتی سوبین رو دید یه حسی بهش دست داد یه حس مثل گرما شاید این حس، حس عشق باشه ولی چرا؟
چرا انقدر زود عاشق سوبین شد؟چرا؟یونجون همش ای ن سوالات رو از خودش میپرسید
***
& :خب پسرم یونجون بیا شام آمده اس
یونجون:باشه مامان اومدم
یونجون به طبقه ی پایین پیش مادرش رفت ولی یه سوال ذهنش رو مشغول کرده بود پس تصمیم گرفت اون سوال رو بپرسه:مامان
&:جانم پسرم؟
یونجون:میگم مگه میشه یه آدم با اینکه اولین بارشه که یه نفر رو میبینه ولی اون یه نفر یه حس گرما به اون آدم بده؟
&:این سوالا چیه میپرسی اخه؟غذاتو بخور
***
(فردای اون روز)
سوبین امروز با سردرد بیدار شد و یکم حالت تهوع پس سویون اجازه نداد با اون وضع بیاد مدرسه
***
سویون نشسته بود و به صندلی خالی کنارش زل زده بود
۱.۷k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.