دروغ به توان عشق پارت ۱۳
ول کن بابا یه لقمه ی بزرگ در دهن مبارکم جا کردم یهو یکی از پشت گفت وووووهییی صورتمو به صورت همون کسی که ترسیده بودم بردم وای زهر ترک شدم تمام غذا های داخل دهنم توف کردم بیرون چشام باز کردم دیدم بر روی مبارک جونگ کوک توف کردم اونم داره با حرص نگاهم میکنه چشاشو بست از اون طرف تهیونگ آمد وقتی که قیافه جونک کوک دید شروع کرد به کر کر کردن پهن بر زمین شد بلخره از خندیدن برداشت تهبونگ : داداش بیا بریم صورتت تمیز کنیم بیا بریم اونا باهم رفتن وای خدای من گورم کندس رسیدم به خانه رفتم درو با کلید باز کردم
ا/ ت : سلام بر اهل خانه چطور مطورین حال دلتون چطوره بابا گفت : مزه نریز دخترم امروز چطور بود ا/ ت: افتضاح منتظر جواب بابا نبودم رفتم به سمت اتاقم گوشیمو در دستم گرفتم داشتم همین طوری نگاه میکردم چشام به ساعت افتاد وای الان که باید برم یه شلوار لی پوشیدم یه هودی سفید کفش اسپرت سفیدم پا کردم یه نگاه به خودم تو آینه کردم یه بوس پروازی برای خودم فرستادم کوله پشتی گرفتم به سمت خونه جونگ کوک حرکت کردم بلخره رسیدم میخواستم.....
ا/ ت : سلام بر اهل خانه چطور مطورین حال دلتون چطوره بابا گفت : مزه نریز دخترم امروز چطور بود ا/ ت: افتضاح منتظر جواب بابا نبودم رفتم به سمت اتاقم گوشیمو در دستم گرفتم داشتم همین طوری نگاه میکردم چشام به ساعت افتاد وای الان که باید برم یه شلوار لی پوشیدم یه هودی سفید کفش اسپرت سفیدم پا کردم یه نگاه به خودم تو آینه کردم یه بوس پروازی برای خودم فرستادم کوله پشتی گرفتم به سمت خونه جونگ کوک حرکت کردم بلخره رسیدم میخواستم.....
۳۱.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.