𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐬𝐞𝐨𝐮𝐥 𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧=۷ 𝐏𝐚𝐫𝐭=۱۹
جئونگ_نمیدونم گفتم شاید ازدواج کردی منو فراموش کنی
_همچین فکری نکن من هرگز تورو فراموش نمیکنم
جئونگ_🫂🥺
_حتی باید بیای توی عروسیم بعنوان مادرم باشی......مامان بابای تهیونگ نمیگن این دختر مادر پدر نداره؟
جئونگ_ینی تو عروسیت من مادرتم؟
_توهمین الانشم مادرمی.....حتی به پدر مادر ته میگم تو مامانمی پدر هم ندارم چون تو هم برام پدری هم مادر
جئونگ_🫂🥺
_دیگه این فکرو نکن که فراموشت میکنم اوکی؟
جئونگ_باشه
_خب من برم اماده شم با ته میریم جایی
حئونگ_برو
رفتم اتاقم ساعت ۲ بود یک دوش گرفتم درشدم روتین پوستی انجام دادم به صورتم رسیدم نشستم موهامو درست کردم البته فقط حالت دادم بعد ارایش کردم
لباس هم پوشیدم یک لباس سفید پوشیدم هوا خنک بود امروز یقه ی لباس قایقی بود خودشم حریر مانند
خیلی قشنگ بود مث لباس عروس بود کفش صندل مشکی هم پام کردم کیفمو برداشتم با گوشیم به ته پیام دادم گفت دم دردم بیا پایین
سریع رفتم بیرون سوار ماشین شدم و گونشو بوسیدم
ته_چقدر خوشگل شدی
_ممنون توام خیلی جذاب شدی
ته_خب برای سورپرایزم اماده ای؟
_خیلی دوست دارم بدونم چیه
ته_مطمئنم از اینکه بدونی چی برات دارم خیلی خوشحال میشی
ماشین رو روشن کرد و رفت
رسیدیم به ساحل ماشین و پارک کرد و پیاده شدیم
_چرا اومدیم اینجا؟
ته_بیا تو
دستمو گرفت و برد نزدیک ساحل به یک جایی رسیدیم که میز و صندلی چیه بودن ا اول راه تا اونا رو با گلبرگ راه درست کرده بودن و با شمع روشن کرده بودن
_ته این خیلی قشنگه
ته_اصل کاری مونده
به یک جایی رسیدیم که سایبون درست کرده بودن و با پارچه های حریر روشو پوشونده بودن ته دستمو گرفت و اونجا وایستادیم
ته_ا.ت
_بله
ته_ازت میخوام باقی عمرتو در کنار منی که ۸ ساله منتظر این روز بودم بگذرونی
ازت میخوام با من یکی بشی و بهم پیوند داده بشیم....منو تو
_ت.تهیونگ🥺
ته_عشق ما باهم تا ابد و همیشه خواهر ماند مگر با مرگ ما خاتمه یابد(بزن از دهنت)
_ته اینجوری نگو🥺💔
یهو جلوی پام زانو زد و جعبه ی مشکی رنگی رو از جیبش در اورد و بازش کرد با دیدن حلقه کم بود از خوشحالی پس بیوفتم
ته_کیم ا.ت.....بامن ازدواج میکنی؟
قطره اشکی از چشمم چکید
_هق....من منتظر بودم که عاشق بشم.....حالا ۸ ساله که درگیر عشق توام
همیشه از خدا میخواستم که منو تو رو بهم برسونه...حالا اون روز رسید
ته_حالا حاضری تا اخر عمرت مال من بشی؟
_بله بله بلهههههه
ته حلقه رو دستم کرد و بغلم کرد رو هوا چرخوند
بعد اروم گذاشت زمین و لباشو بین لبام قرار داد و بوسید
ازهم جدا شدیم و پیشونی هامونو بهم چسبوندیم
ته_عاشقتم
_منم عاشقتم
*پرش زمانی*
بعد از خواستگاری تهیونگ به درخواست پدر مادر تهیونگ بعد ۱ ماه ازدواج کردیم
بقیه ی پسرا هم ازدواج کردن و دیگه قرار داد نبستن.......
_همچین فکری نکن من هرگز تورو فراموش نمیکنم
جئونگ_🫂🥺
_حتی باید بیای توی عروسیم بعنوان مادرم باشی......مامان بابای تهیونگ نمیگن این دختر مادر پدر نداره؟
جئونگ_ینی تو عروسیت من مادرتم؟
_توهمین الانشم مادرمی.....حتی به پدر مادر ته میگم تو مامانمی پدر هم ندارم چون تو هم برام پدری هم مادر
جئونگ_🫂🥺
_دیگه این فکرو نکن که فراموشت میکنم اوکی؟
جئونگ_باشه
_خب من برم اماده شم با ته میریم جایی
حئونگ_برو
رفتم اتاقم ساعت ۲ بود یک دوش گرفتم درشدم روتین پوستی انجام دادم به صورتم رسیدم نشستم موهامو درست کردم البته فقط حالت دادم بعد ارایش کردم
لباس هم پوشیدم یک لباس سفید پوشیدم هوا خنک بود امروز یقه ی لباس قایقی بود خودشم حریر مانند
خیلی قشنگ بود مث لباس عروس بود کفش صندل مشکی هم پام کردم کیفمو برداشتم با گوشیم به ته پیام دادم گفت دم دردم بیا پایین
سریع رفتم بیرون سوار ماشین شدم و گونشو بوسیدم
ته_چقدر خوشگل شدی
_ممنون توام خیلی جذاب شدی
ته_خب برای سورپرایزم اماده ای؟
_خیلی دوست دارم بدونم چیه
ته_مطمئنم از اینکه بدونی چی برات دارم خیلی خوشحال میشی
ماشین رو روشن کرد و رفت
رسیدیم به ساحل ماشین و پارک کرد و پیاده شدیم
_چرا اومدیم اینجا؟
ته_بیا تو
دستمو گرفت و برد نزدیک ساحل به یک جایی رسیدیم که میز و صندلی چیه بودن ا اول راه تا اونا رو با گلبرگ راه درست کرده بودن و با شمع روشن کرده بودن
_ته این خیلی قشنگه
ته_اصل کاری مونده
به یک جایی رسیدیم که سایبون درست کرده بودن و با پارچه های حریر روشو پوشونده بودن ته دستمو گرفت و اونجا وایستادیم
ته_ا.ت
_بله
ته_ازت میخوام باقی عمرتو در کنار منی که ۸ ساله منتظر این روز بودم بگذرونی
ازت میخوام با من یکی بشی و بهم پیوند داده بشیم....منو تو
_ت.تهیونگ🥺
ته_عشق ما باهم تا ابد و همیشه خواهر ماند مگر با مرگ ما خاتمه یابد(بزن از دهنت)
_ته اینجوری نگو🥺💔
یهو جلوی پام زانو زد و جعبه ی مشکی رنگی رو از جیبش در اورد و بازش کرد با دیدن حلقه کم بود از خوشحالی پس بیوفتم
ته_کیم ا.ت.....بامن ازدواج میکنی؟
قطره اشکی از چشمم چکید
_هق....من منتظر بودم که عاشق بشم.....حالا ۸ ساله که درگیر عشق توام
همیشه از خدا میخواستم که منو تو رو بهم برسونه...حالا اون روز رسید
ته_حالا حاضری تا اخر عمرت مال من بشی؟
_بله بله بلهههههه
ته حلقه رو دستم کرد و بغلم کرد رو هوا چرخوند
بعد اروم گذاشت زمین و لباشو بین لبام قرار داد و بوسید
ازهم جدا شدیم و پیشونی هامونو بهم چسبوندیم
ته_عاشقتم
_منم عاشقتم
*پرش زمانی*
بعد از خواستگاری تهیونگ به درخواست پدر مادر تهیونگ بعد ۱ ماه ازدواج کردیم
بقیه ی پسرا هم ازدواج کردن و دیگه قرار داد نبستن.......
۱۲۲.۴k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.