وقتی بازیگرین و جایزه بهترین کاپل رو برنده میشین...
#استری_کیدز #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #سناریو #فیکشن
با لبخندی که از اعماق دلت بود خوشحالیتو به دوربین هایی که روی تو و جونگین متمرکز بودن نشون میدادی. جایزه بزرگ و طلاییِ سنگینی رو در دستات گرفته بودی و سخنرانیت رو انجام دادی. اون جایزه ارزش زیادی برای هر دوی شما داشت، هر دوی شما سخت تلاش کرده بودین؛ سکانس های طاقت فرسایی که بازی کردین و بوسه های عمیقی که جلوی دوربین انجام دادین...
انگار همه اونا ارزش جایزه بهترین کاپل سریالی رو داشت! هر چند که اون سکانس ها ، دیالوگ ها و بوسه ها چیزی بیشتر از یه جایزه مادی بهتون داده بود...
بعد از انجام سخنرانی و تشکر به سرجاتون برگشتین. بعد از چند دقیقه برای چک کردن آرایشت و سر و سامون دادن به استایلت راهی دستشویی شدی که البته از نگاه جونگین دور نموند.
•••
در آهسته باز شد، با ترس و تعجب برگشتی...
× ت..تو
÷هیشششش
×*صداتو آهسته تر کردی* جونگین توی دستشویی زنونه چه غلطی میکنی؟
برگشت و در رو قفل کرد، متعجب از کارش بهش خیره شدی.
× تو داری چیکار میکنی؟
بدون اینکه جوابی بهت بده نزدیک تر شد. متوجه نگاه خمارش شده بودی، اما الان اصلا وقتش نبود!
×فکرشم نکن!
÷چرا؟
× جونگین الان اصلا وقتش نی...
حرفت با بوسه تقریبا کوتاهی از طرفش نصفه موند. ازت جدا شد و نگاهت کرد.
÷ بیخیال ات! خودتم میدونی این مراسم حالا حالا ها طول میکشه*دستشو روی رونت گذاشت و به سمت بالا حرکت داد* میتونیم توی این فاصله یکم شیطنت کنیم
پوزخندی به تویی که شوکه و در عین حال خمار نگاهش میکردی زد. لباشو کنار گوشت آورد و لب زد.
÷ بیخودی که جایزه بهترین کاپلو بهمون ندادن لیدی.
گاز ریزی از گردنت گرفت که باعث ناله کوتاهت شد. تا حالا توی یه جای عمومی رابطه نداشتی ولی تو حاضر بودی به خاطر اون پسر هر ریسکی رو بپذیری!
آره این چیزی بود که اون سریال بهتون هدیه کرد... یه عشق حقیقی که به هر دوی شما جون تازه ای داد و زندگی رو براتون قشنگ تر کرد.
شما هر روز عاشق تر میشدین و با عشق بیشتری نسبت به هم به زندگیتون ادامه میدادین؛ و البته این رابطه چیزی بود که هیچ کس در موردش ذره نمیدونست... البته شاید اون شب توی دستشویی صداتون به گوش خیلیا رسیده باشه!
با لبخندی که از اعماق دلت بود خوشحالیتو به دوربین هایی که روی تو و جونگین متمرکز بودن نشون میدادی. جایزه بزرگ و طلاییِ سنگینی رو در دستات گرفته بودی و سخنرانیت رو انجام دادی. اون جایزه ارزش زیادی برای هر دوی شما داشت، هر دوی شما سخت تلاش کرده بودین؛ سکانس های طاقت فرسایی که بازی کردین و بوسه های عمیقی که جلوی دوربین انجام دادین...
انگار همه اونا ارزش جایزه بهترین کاپل سریالی رو داشت! هر چند که اون سکانس ها ، دیالوگ ها و بوسه ها چیزی بیشتر از یه جایزه مادی بهتون داده بود...
بعد از انجام سخنرانی و تشکر به سرجاتون برگشتین. بعد از چند دقیقه برای چک کردن آرایشت و سر و سامون دادن به استایلت راهی دستشویی شدی که البته از نگاه جونگین دور نموند.
•••
در آهسته باز شد، با ترس و تعجب برگشتی...
× ت..تو
÷هیشششش
×*صداتو آهسته تر کردی* جونگین توی دستشویی زنونه چه غلطی میکنی؟
برگشت و در رو قفل کرد، متعجب از کارش بهش خیره شدی.
× تو داری چیکار میکنی؟
بدون اینکه جوابی بهت بده نزدیک تر شد. متوجه نگاه خمارش شده بودی، اما الان اصلا وقتش نبود!
×فکرشم نکن!
÷چرا؟
× جونگین الان اصلا وقتش نی...
حرفت با بوسه تقریبا کوتاهی از طرفش نصفه موند. ازت جدا شد و نگاهت کرد.
÷ بیخیال ات! خودتم میدونی این مراسم حالا حالا ها طول میکشه*دستشو روی رونت گذاشت و به سمت بالا حرکت داد* میتونیم توی این فاصله یکم شیطنت کنیم
پوزخندی به تویی که شوکه و در عین حال خمار نگاهش میکردی زد. لباشو کنار گوشت آورد و لب زد.
÷ بیخودی که جایزه بهترین کاپلو بهمون ندادن لیدی.
گاز ریزی از گردنت گرفت که باعث ناله کوتاهت شد. تا حالا توی یه جای عمومی رابطه نداشتی ولی تو حاضر بودی به خاطر اون پسر هر ریسکی رو بپذیری!
آره این چیزی بود که اون سریال بهتون هدیه کرد... یه عشق حقیقی که به هر دوی شما جون تازه ای داد و زندگی رو براتون قشنگ تر کرد.
شما هر روز عاشق تر میشدین و با عشق بیشتری نسبت به هم به زندگیتون ادامه میدادین؛ و البته این رابطه چیزی بود که هیچ کس در موردش ذره نمیدونست... البته شاید اون شب توی دستشویی صداتون به گوش خیلیا رسیده باشه!
۲۷.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.