قسمت ۷:
قسمت ۷:
هان اونو براید بغل کرد و گذاشتش توی ماشین
علامت یورا_ علامت هان+
_منو بزارم پایین یااااا
+هوفففف چقدر نق میزنی
همون جور گه یورا رو گذاشت توی ماشین درو بست و خودشم سوار ماشین شد بعد از چند دقیقه خواست تا ادرس و ازش بپرسه اما دید اون خوابه پس تصمیم گرفت ببرتش به خونه خودش بعد از چندساعت توی راه موندن بخاطر ترافیک بالاخره به خونش رسید ماشینش و پارک کرد و از ماشین رفت بیرون در سمت یورا رو باز کرد و صداش کرد
+هی بیدار شو
......_
+هی با توعم بیدارشو!
_چته*مست و خواب آلود
+پاشو بیا بریم داخل
_نمیتونم پام درد میکنه
+هوففف خدایاااا چه گیری کردیم هااا
_بغلم کن
+چیی *متعجب
_یا بغلم کن و خودت ببرم داخل یا بزار همینجا بخوابم
+هاااا چشم امر دیگه ای باشه سرکار خانم
دستاتو دور گردنم حلقه کن که نیوفتی
_باشه
براید بغلش کرد و در ماشین بست بعدش وارد خونه شدن همونجور که تو بغلش بود اونو بردش توی اتاق و گذاشتش روی تخت
+بگیر بخواب دیوونم کردی
_یه لحظه بشین پیشم
+هوففف *نشست
باز چیه?
_تو منو دوسم داری?
+چیی!!! دیگه چی خانم خانما
_داری یا نه?
+ندارم
_آخه چرا همه پسرا برا من ضعف میرن
+تو الان مستی حالت خوب نیس یه حرفی میزنی بعدش پشیمون میشی
+نمیشم نه از حرفایی که میزنم نه از کارام
و بعد سرشو اورد جلو و لباشو گذاشت روی لبای هان
هان همینجور متعحب مونده بود که یه دفعه به خودش اومد
_چیزی حس کردی مگه نه...دیدی گفتم دوسم داری
+واقعا خیلی کله شقی....بگیر بخواب مطمئنم فردا پشیمون میشی
و بعد اتاق و ترک کرد قلبش داشت تند میتپید واقعا چش شده بود اونکه حس خاصی نسبت به اون دختر نداشت پس چرا اینجور شده بود دست از این فکرا برداشت و رفت به سمت آشپزخونه
توی لیوان برای خودش اب ریخت و خورد بعدشم به سمت اتاق خوابش رفت رفت داخل و درو بست بعدشم بلوزش و در اورد و برهنه روی تخت خوابید.
هان اونو براید بغل کرد و گذاشتش توی ماشین
علامت یورا_ علامت هان+
_منو بزارم پایین یااااا
+هوفففف چقدر نق میزنی
همون جور گه یورا رو گذاشت توی ماشین درو بست و خودشم سوار ماشین شد بعد از چند دقیقه خواست تا ادرس و ازش بپرسه اما دید اون خوابه پس تصمیم گرفت ببرتش به خونه خودش بعد از چندساعت توی راه موندن بخاطر ترافیک بالاخره به خونش رسید ماشینش و پارک کرد و از ماشین رفت بیرون در سمت یورا رو باز کرد و صداش کرد
+هی بیدار شو
......_
+هی با توعم بیدارشو!
_چته*مست و خواب آلود
+پاشو بیا بریم داخل
_نمیتونم پام درد میکنه
+هوففف خدایاااا چه گیری کردیم هااا
_بغلم کن
+چیی *متعجب
_یا بغلم کن و خودت ببرم داخل یا بزار همینجا بخوابم
+هاااا چشم امر دیگه ای باشه سرکار خانم
دستاتو دور گردنم حلقه کن که نیوفتی
_باشه
براید بغلش کرد و در ماشین بست بعدش وارد خونه شدن همونجور که تو بغلش بود اونو بردش توی اتاق و گذاشتش روی تخت
+بگیر بخواب دیوونم کردی
_یه لحظه بشین پیشم
+هوففف *نشست
باز چیه?
_تو منو دوسم داری?
+چیی!!! دیگه چی خانم خانما
_داری یا نه?
+ندارم
_آخه چرا همه پسرا برا من ضعف میرن
+تو الان مستی حالت خوب نیس یه حرفی میزنی بعدش پشیمون میشی
+نمیشم نه از حرفایی که میزنم نه از کارام
و بعد سرشو اورد جلو و لباشو گذاشت روی لبای هان
هان همینجور متعحب مونده بود که یه دفعه به خودش اومد
_چیزی حس کردی مگه نه...دیدی گفتم دوسم داری
+واقعا خیلی کله شقی....بگیر بخواب مطمئنم فردا پشیمون میشی
و بعد اتاق و ترک کرد قلبش داشت تند میتپید واقعا چش شده بود اونکه حس خاصی نسبت به اون دختر نداشت پس چرا اینجور شده بود دست از این فکرا برداشت و رفت به سمت آشپزخونه
توی لیوان برای خودش اب ریخت و خورد بعدشم به سمت اتاق خوابش رفت رفت داخل و درو بست بعدشم بلوزش و در اورد و برهنه روی تخت خوابید.
۱.۱k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.