Love game"part²⁵"
Love game"part²⁵"
'_لحظاتی را که در کنار تو سپری میکنم.... با هیچ چیز عوض نخواهم کرد...
بوییدن عطر مست کننده تن تو.... مرا به بهشت میبرد...
نمیدانم چطور... چرا و چگونه اما... حضور تو باعث میشود بهطور ناخودآگاه در نگاه و واکنش هایم تغییر احساس کنم....
همچو گلی که در تمام زمستان منتظر فصل بهار بوده و بعد از مدت ها انتظار... فصل بهار با آمدنش زندگی دوباره به گل میبخشد...
وقتی که میخندی، شادی وجودم را فرا میگیرد.....
هربار دیدن تو... عمری دوباره برای من است...
بودن در کنار تورا.... به تمام دنیا ترجیح میدهم
نمیتوامم به نبودت فکر کنم... نمیخواهم فکر کنم قبل از تو چطور زندگی میکردم....
حضور تو همیشه با من است.... حتی وقتی دوری...
همیشه در کنارت خواهم بود و همیشه دوستت خواهم داشت...
قلب من به عشق تو میتپد....
کی انقدر وابستهات شدم؟ کی انقدر محتاج تو شدم؟ جوابی برای سوالات خود ندارم....
لحظاتی که از من دور میشوی... هر قدمت بیشتر دلتنگم میکند....
دلتنگ در آغوش گرفتنت.... بوییدنت و نگاه کردنت....
بیشتر کلارا را در آغوش کشیدم، به صورت بی نقصش چشم دوختم و بوسه ای بر روی رد اشکانش گذاشتم
^تک تک لحظه هایی رو که کنارت میگذرونم
به خاطر میسپارم... کنار تو.... متوجه گذر زمان نمیشم.... کلارا..^:kook
_____
این پارت کمه برای همین یه پارت دیگه الان میزارم
'_لحظاتی را که در کنار تو سپری میکنم.... با هیچ چیز عوض نخواهم کرد...
بوییدن عطر مست کننده تن تو.... مرا به بهشت میبرد...
نمیدانم چطور... چرا و چگونه اما... حضور تو باعث میشود بهطور ناخودآگاه در نگاه و واکنش هایم تغییر احساس کنم....
همچو گلی که در تمام زمستان منتظر فصل بهار بوده و بعد از مدت ها انتظار... فصل بهار با آمدنش زندگی دوباره به گل میبخشد...
وقتی که میخندی، شادی وجودم را فرا میگیرد.....
هربار دیدن تو... عمری دوباره برای من است...
بودن در کنار تورا.... به تمام دنیا ترجیح میدهم
نمیتوامم به نبودت فکر کنم... نمیخواهم فکر کنم قبل از تو چطور زندگی میکردم....
حضور تو همیشه با من است.... حتی وقتی دوری...
همیشه در کنارت خواهم بود و همیشه دوستت خواهم داشت...
قلب من به عشق تو میتپد....
کی انقدر وابستهات شدم؟ کی انقدر محتاج تو شدم؟ جوابی برای سوالات خود ندارم....
لحظاتی که از من دور میشوی... هر قدمت بیشتر دلتنگم میکند....
دلتنگ در آغوش گرفتنت.... بوییدنت و نگاه کردنت....
بیشتر کلارا را در آغوش کشیدم، به صورت بی نقصش چشم دوختم و بوسه ای بر روی رد اشکانش گذاشتم
^تک تک لحظه هایی رو که کنارت میگذرونم
به خاطر میسپارم... کنار تو.... متوجه گذر زمان نمیشم.... کلارا..^:kook
_____
این پارت کمه برای همین یه پارت دیگه الان میزارم
۱۳۴
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.