my moon
my moon
part 6
تهیونگ: تو اینجا چکار میکنی
ات: تهیونگ با ماریا کار دارم میشه بگی بیاد
تهیونگ:ات بهتره بری هم خودتم هم مارو انقدر اذیت نکن
ات: ولی تهیونگ
تهیونگ درو بست
ات:ولی....
اون شب تا صبح بیرون بودم اصلا رو مود زندگی نبودم اصلا حوصله نداشتم حوصله خودم رو هم نداشتم عشقم داشت با خواهرم ازدواج میکرد
ولی خب دیگه کاریشم نمیشه کرد.
گوشی زنگ خورد و منو به خودم اورد.
انقدر که غمباد کرده بودم صدام گرفته بود
هیوجین:ات کجایی؟خوبی؟
ات:اره خوبم مرسی
هیوجین:ات صدات چرا انقدر گرفته؟
ات:هیچی نیست فقط یکم مریض شدم
هیوجین:ساعت هفته صبحه نمیخوای بیای خونه؟خونه کی موندی دیشب؟
ات:یکی از دوستام نمیشناسیش
هیوجین:باشه پس زود بیا خونه
part 6
تهیونگ: تو اینجا چکار میکنی
ات: تهیونگ با ماریا کار دارم میشه بگی بیاد
تهیونگ:ات بهتره بری هم خودتم هم مارو انقدر اذیت نکن
ات: ولی تهیونگ
تهیونگ درو بست
ات:ولی....
اون شب تا صبح بیرون بودم اصلا رو مود زندگی نبودم اصلا حوصله نداشتم حوصله خودم رو هم نداشتم عشقم داشت با خواهرم ازدواج میکرد
ولی خب دیگه کاریشم نمیشه کرد.
گوشی زنگ خورد و منو به خودم اورد.
انقدر که غمباد کرده بودم صدام گرفته بود
هیوجین:ات کجایی؟خوبی؟
ات:اره خوبم مرسی
هیوجین:ات صدات چرا انقدر گرفته؟
ات:هیچی نیست فقط یکم مریض شدم
هیوجین:ساعت هفته صبحه نمیخوای بیای خونه؟خونه کی موندی دیشب؟
ات:یکی از دوستام نمیشناسیش
هیوجین:باشه پس زود بیا خونه
۶.۷k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.