دوست صمیمیم از دست دادم
دوست صمیمیم از دست دادم
ما یه اکیپیم ولی سه نفریم😅
اسم یکیشون النا عه اسم یکیشون فاطمه ست
امروز فاطمه واسه النا کالباس خرید ولی واسه من نخرید منم ناراحت شدم ولی اونا باهام قهر کردن
ولی فاطمه زود باهام دوست شد
ولی النا تا اومدیم خونه باهام قهر بود
اومدم خونه دیدم النا داره بهم زنگ میزنه تعجب کردم اخه باهام قهر بود
جواب دادم گفت سلام __اسمم__خوبی...میگم دیگه با فاطمه دوست نباش...
امروز به من کلی درباره تو بد گفت مثلا میگفت یه تختش کمه درس نمیخونه دختر بدیه و...
بعد گفت من امروز الکی باهات قهر بودم فردا هم الکی باهات قهرم که فاطمه شک نکنه بهت گفتم
گفت شنبه میریم بهش میگیم که درباره ت بد حرف زد و ما میدونیم
(چون بابام دستگاه چاپ کن داره فاطمه بهم گفته بود که جزوه ها رو واسش کپی بگیرم)
النا گفت فاطمه به من گفته من کپی رو ازش میگیرم و بعد باهاش تموم میکنم
من بهش گفتم الان به فاطمه زنگ بزن ببین چی میگه
اونم گفت باشه زنگ زدم بهت خبر میدم
(فاطمه وسط حرفامون بهم زنگ زد ولی جوابشو ندادم چون داشتم با النا حرف میزدم)
بعد گوشی رو قعط کردم
دیدم فاطمه زنگ زده
بهش زنگ زدم
گفت سلام چخبر خوبی
گفتم سلام مرسی (مثلا سرد جوابشو دادم)😂
گفت باهام قهری
گفتم نه چطور
گفت همیجوری راستی ببین من انقدر از النا بدم میاد اهههه اصلا میبینمش میخوام بالا بیارم
منم برای اینکه ضایعه نکنم گفتم اره منم ازش بدم میاد(الکی)
گفت پس شنبه باهاش تموم میکنیم
گفتم اوکی(قعط کردیم)
سریع زنگ زدم النا و ماجرا رو توضیح دادم
النا گفت دیدم خطش مشغوله پس داشت با تو حرف میزد
عجب ادمیه هاااا چجوری اون همه دوستی رو با دو تا جمله ی بی معنی تموم کرد
وقتی با من حرف میزدم کلی دربارت بد حرف زد🥲
هیچی دیگه شنبه قراره بهش بگیم از همه چی خبر داریم و میخوایم باهات تموم کنیم
باور نمیشه ۲ سال دوستی رو تو ۲ دیقه فروخت😭
ما یه اکیپیم ولی سه نفریم😅
اسم یکیشون النا عه اسم یکیشون فاطمه ست
امروز فاطمه واسه النا کالباس خرید ولی واسه من نخرید منم ناراحت شدم ولی اونا باهام قهر کردن
ولی فاطمه زود باهام دوست شد
ولی النا تا اومدیم خونه باهام قهر بود
اومدم خونه دیدم النا داره بهم زنگ میزنه تعجب کردم اخه باهام قهر بود
جواب دادم گفت سلام __اسمم__خوبی...میگم دیگه با فاطمه دوست نباش...
امروز به من کلی درباره تو بد گفت مثلا میگفت یه تختش کمه درس نمیخونه دختر بدیه و...
بعد گفت من امروز الکی باهات قهر بودم فردا هم الکی باهات قهرم که فاطمه شک نکنه بهت گفتم
گفت شنبه میریم بهش میگیم که درباره ت بد حرف زد و ما میدونیم
(چون بابام دستگاه چاپ کن داره فاطمه بهم گفته بود که جزوه ها رو واسش کپی بگیرم)
النا گفت فاطمه به من گفته من کپی رو ازش میگیرم و بعد باهاش تموم میکنم
من بهش گفتم الان به فاطمه زنگ بزن ببین چی میگه
اونم گفت باشه زنگ زدم بهت خبر میدم
(فاطمه وسط حرفامون بهم زنگ زد ولی جوابشو ندادم چون داشتم با النا حرف میزدم)
بعد گوشی رو قعط کردم
دیدم فاطمه زنگ زده
بهش زنگ زدم
گفت سلام چخبر خوبی
گفتم سلام مرسی (مثلا سرد جوابشو دادم)😂
گفت باهام قهری
گفتم نه چطور
گفت همیجوری راستی ببین من انقدر از النا بدم میاد اهههه اصلا میبینمش میخوام بالا بیارم
منم برای اینکه ضایعه نکنم گفتم اره منم ازش بدم میاد(الکی)
گفت پس شنبه باهاش تموم میکنیم
گفتم اوکی(قعط کردیم)
سریع زنگ زدم النا و ماجرا رو توضیح دادم
النا گفت دیدم خطش مشغوله پس داشت با تو حرف میزد
عجب ادمیه هاااا چجوری اون همه دوستی رو با دو تا جمله ی بی معنی تموم کرد
وقتی با من حرف میزدم کلی دربارت بد حرف زد🥲
هیچی دیگه شنبه قراره بهش بگیم از همه چی خبر داریم و میخوایم باهات تموم کنیم
باور نمیشه ۲ سال دوستی رو تو ۲ دیقه فروخت😭
۲۳.۱k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.