بیمار من:)«پارت یک »
(ویو ا/ت…)
«زندگی من تو سرکار و خونه خلاصه میشه تفریح ؟!نه وقتش ندارم من آنقدر سرم شلوغ که وقت ندارن با دوست پسرم شام برم بیرون من و جی هون تو دانشگاه باهام آشنا شدیم جفتمون تو یه رشته درس خوندیم اما جی هون بعداً از روانپزشک رشتش رو به روانشناس تغییر داد و راهمون از اون جا جدا شد اما ما باهام صبحت میکردیم میرفتیم بیرون تا اینک که من و جی هون جفتمون مطب خودمون زدیم و درگیر کار هاش شدیم جی هون حتا سرش از من هم شلوغ تر در حدی که تو خونه هم به زور میبینمش اما این اواخر بخاطر یه بیمار رفته امریکا و تا یه ماه دیگه برمیگرد واسم سوال چطور بیماری که جی هون بخاطرش تا امریکا رفته اما الان وقت کنجکاوی ندارم چون خودم به اندازه کافی کار دارم امروز همه باید مثل همیشه برم مطب چون کلی بیمار دارم اما امروز به طرز عجیبی حس بدی دارم شایدم توهمی شدم لباسم پوشیدم (عکسش اسلاید دو هست )و سویچ ماشینم برداشتم سمت مطب حرکت کردم »
(ویو جیمین …)
«مثل همیشه همه کسایی که درو اطرافم هستن رو اعصابم هستن هیچکدوم منو درک نمی کن حتا نزدیک ترین فرد همه به من فکر میکنی من روانی چیزی هستم من به عنوان یه مافیا به اندازه کافی اعصابم خورد میشه این همه با این حرفاشون اعصابم بیشتر خورد میکنن امروز قرار بود بخاطر یه قرداد نا تموم برم شهر (جیمین خارج شهر زندگی میکنه بخاطر شغل و مشکلی که با ادما دار)
به دای هیون دستیار شخصیم گفتم آمار اون شخص که قرارد نا تموم باهاش میخوام تموم کن رو پیدا کن »
(علامت ها +جیمین -ا/ت شخصیت ها فرعی *)
*قربان آمار گانگ چول پیدا کردم نزدیک یه ساختمان روانپزشکی معروف کره زندگی میکنه !
+روانپزشک معروف کره !؟
*بله صاحبش یه دختر بیست پنج سال است که دکتر اون مطب و خیلی معروف تا الان مشکلات روانی خیلیا رو حل کرد و بین کره ای ها معروف و سرش حسابی شلوغ !
+اوم !جالب (نیشخند)
+خیلی خب بریم !اونجا به غیر از گانگ چول باید به این خانوم دکتر همه سر بزنیم (نیشخند )
*بله قربان !
«ویو ا/ت…»
(وارد مطب شدم مثل همیشه شلوغ بود و پر از مریض رفتم تو اتاقم و به سوآ منشیم گفتم به نوبت بیمار ها رو بفرست تو اتاقم )
«چند ساعت بعد…»
-اخیش!این آخرین بیمار بود هوفف !
«از جام بلند شدم و رفتم سمت چوب لباسی و کیفمو برداشتم همین که میخواستم چراغ اتاقم خاموش کنم صدایی مثل تیر تفنگ منو متوقف کرد اولش فکر کردم حتما توهمی شدم و بیخیال چراغ اتاقم خاموش کردم از اتاقم اومد بیرون که دیدم یه نفر رو مبل نشت پاش رپ اون یکی پاش انداخت تکون مید اما این عجیب مگه من دیگه به غیر از آخرین بیمار ،بیمار دیگه ای هم داشتم یه استرس بدی داشتم رفتم سمت »
-ببخشید ولی فکر کنم دیر اومدی مطب بسته شد اگه جز بیمار ها هستید لطفا فردا تشریف بیارید!
«اون مرد با نیشخند برگشت سمتم صورت جذابی داشت اما اون نیشخند ترسناک بود »
«فلش بک ویو جیمین..»
(اون گانگ چوب عوضی خیلی رو مخم بود داست میگفت توروخدا منو ول کن منم یه پوفففی گفتم یه تیر حرومش کردم به دای هیون گفتم جمعش کن از ساختمان بیرون اومدیم و چشمم به اون مطب افتاد با نیشخند وارد مطب شدم چراغ خاموش بود و فقط نور یه اتاق روشن بود نشستم رو مبل تا اون خانوم دکتر معروف بیاد بیرون )
ادامه دارد….
«زندگی من تو سرکار و خونه خلاصه میشه تفریح ؟!نه وقتش ندارم من آنقدر سرم شلوغ که وقت ندارن با دوست پسرم شام برم بیرون من و جی هون تو دانشگاه باهام آشنا شدیم جفتمون تو یه رشته درس خوندیم اما جی هون بعداً از روانپزشک رشتش رو به روانشناس تغییر داد و راهمون از اون جا جدا شد اما ما باهام صبحت میکردیم میرفتیم بیرون تا اینک که من و جی هون جفتمون مطب خودمون زدیم و درگیر کار هاش شدیم جی هون حتا سرش از من هم شلوغ تر در حدی که تو خونه هم به زور میبینمش اما این اواخر بخاطر یه بیمار رفته امریکا و تا یه ماه دیگه برمیگرد واسم سوال چطور بیماری که جی هون بخاطرش تا امریکا رفته اما الان وقت کنجکاوی ندارم چون خودم به اندازه کافی کار دارم امروز همه باید مثل همیشه برم مطب چون کلی بیمار دارم اما امروز به طرز عجیبی حس بدی دارم شایدم توهمی شدم لباسم پوشیدم (عکسش اسلاید دو هست )و سویچ ماشینم برداشتم سمت مطب حرکت کردم »
(ویو جیمین …)
«مثل همیشه همه کسایی که درو اطرافم هستن رو اعصابم هستن هیچکدوم منو درک نمی کن حتا نزدیک ترین فرد همه به من فکر میکنی من روانی چیزی هستم من به عنوان یه مافیا به اندازه کافی اعصابم خورد میشه این همه با این حرفاشون اعصابم بیشتر خورد میکنن امروز قرار بود بخاطر یه قرداد نا تموم برم شهر (جیمین خارج شهر زندگی میکنه بخاطر شغل و مشکلی که با ادما دار)
به دای هیون دستیار شخصیم گفتم آمار اون شخص که قرارد نا تموم باهاش میخوام تموم کن رو پیدا کن »
(علامت ها +جیمین -ا/ت شخصیت ها فرعی *)
*قربان آمار گانگ چول پیدا کردم نزدیک یه ساختمان روانپزشکی معروف کره زندگی میکنه !
+روانپزشک معروف کره !؟
*بله صاحبش یه دختر بیست پنج سال است که دکتر اون مطب و خیلی معروف تا الان مشکلات روانی خیلیا رو حل کرد و بین کره ای ها معروف و سرش حسابی شلوغ !
+اوم !جالب (نیشخند)
+خیلی خب بریم !اونجا به غیر از گانگ چول باید به این خانوم دکتر همه سر بزنیم (نیشخند )
*بله قربان !
«ویو ا/ت…»
(وارد مطب شدم مثل همیشه شلوغ بود و پر از مریض رفتم تو اتاقم و به سوآ منشیم گفتم به نوبت بیمار ها رو بفرست تو اتاقم )
«چند ساعت بعد…»
-اخیش!این آخرین بیمار بود هوفف !
«از جام بلند شدم و رفتم سمت چوب لباسی و کیفمو برداشتم همین که میخواستم چراغ اتاقم خاموش کنم صدایی مثل تیر تفنگ منو متوقف کرد اولش فکر کردم حتما توهمی شدم و بیخیال چراغ اتاقم خاموش کردم از اتاقم اومد بیرون که دیدم یه نفر رو مبل نشت پاش رپ اون یکی پاش انداخت تکون مید اما این عجیب مگه من دیگه به غیر از آخرین بیمار ،بیمار دیگه ای هم داشتم یه استرس بدی داشتم رفتم سمت »
-ببخشید ولی فکر کنم دیر اومدی مطب بسته شد اگه جز بیمار ها هستید لطفا فردا تشریف بیارید!
«اون مرد با نیشخند برگشت سمتم صورت جذابی داشت اما اون نیشخند ترسناک بود »
«فلش بک ویو جیمین..»
(اون گانگ چوب عوضی خیلی رو مخم بود داست میگفت توروخدا منو ول کن منم یه پوفففی گفتم یه تیر حرومش کردم به دای هیون گفتم جمعش کن از ساختمان بیرون اومدیم و چشمم به اون مطب افتاد با نیشخند وارد مطب شدم چراغ خاموش بود و فقط نور یه اتاق روشن بود نشستم رو مبل تا اون خانوم دکتر معروف بیاد بیرون )
ادامه دارد….
۶.۳k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.