پارت 1 ( گایز ویسگون حذف کرده بود )
(ا.ت)
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم سر حال بیدار شدم ب کمرم کش و قوسی دادم و بلند شدم رفتم دست و صورتمو شستم و یه صبحونه سریع اماده کردم گزاشتم تو کیف مدرسم..رفتم تو اتاقم و و لباسامو عوض کردم و از خونه رفتم بیرون و راه افتادم سمت مدرسه..چند روزی میشه ک اون بیمارستان از وقتی درموردش شنیدم ذهنمو درگیر کرده..خیلی دوس دارم بفهمم داخلش چخبره..خیلی وقته ک اون بیمارستان رو بستن و گفتن ک نفرین شدس و بری داخل دیگ نمیتونی برگردی..مردم ب این خرافات زیاد اعتقاد دارن.کامرام رو با خودم اورده بودم و چندتا چراغ ک بعد مدرسه من و لیا و جیوو بریم اونجارو بگردیم...البته ک باید ازشون بپرسم راضی هستن یا نه...رسیدم مدرسه رفتم داخل مستقیم رفتم سمت کلاس، درو باز کردم رفتم داخل نشستم رو نیمکتم پیش جیوو...لیا هم نیمکت جلوییمون مینشست
ات : میگم دخترا
جیوو : بله
لیا : جانم
ات : نظرتون راجب ی چرخ تو بیمارستان چیه
لیا : چرا بیمارستان
جیوو : نکنه منظورت اون بیمارستان نفرین شدس
ات : دقیقا همونو میگم...خودت میدونی من عاشق چیزای ترسناکم تازه..میخوام از اونجا کلی عکس بگیرم ک وقتی رفتم بیرون ثابت کنم ب بقیه ک اونجا نفرین شده نیس...ممکنه هم باش پول دربیارم کی میدونه
جیوو : میخوای برای پول جونتو ب خطر بندازی گوزو
ات : تو این خرافاتو باور میکنی...الان نفرین شده چیه..تازه خیلی دلم میخواد یه جن رو از نزدیک ببینم
لیا : شنیدم اونجا 7 تا جن هست
جیوو : منم شنیدم و شنیدم هر کدومشون ب یه شکل خاصی میکشنت
ات : اینقد گوز گوز میکنین نمیخواین بیاین خودم تنها میرم
جیوو : گوزو مگ میشه تنهات بزاریم.میایم
لیا : ولی...
جیوو : چکار کنیم؟
لیا : هوففف باشه
(بعد مدرسه )
خونه بودم یه لباس مناسب پوشیدم رفتم دم در بیمارستان منتظر لیا و جیوو. بعد یه چند دقیقه اومدن
ات : دیر کردین از ساعت 10 شب اینجا بودم الان ساعت 10 و نیمه
جیوو : این چه لباسیه
ات : مناسبه سبکه واسه دوییدن خوبه
جیوو : کفشت
ات : حالا این یکم سنگینه تو کیفم غذا و اینا اوردم کامرامو هم اوردم
جیوو : هوفف خدا رحم کنه
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم سر حال بیدار شدم ب کمرم کش و قوسی دادم و بلند شدم رفتم دست و صورتمو شستم و یه صبحونه سریع اماده کردم گزاشتم تو کیف مدرسم..رفتم تو اتاقم و و لباسامو عوض کردم و از خونه رفتم بیرون و راه افتادم سمت مدرسه..چند روزی میشه ک اون بیمارستان از وقتی درموردش شنیدم ذهنمو درگیر کرده..خیلی دوس دارم بفهمم داخلش چخبره..خیلی وقته ک اون بیمارستان رو بستن و گفتن ک نفرین شدس و بری داخل دیگ نمیتونی برگردی..مردم ب این خرافات زیاد اعتقاد دارن.کامرام رو با خودم اورده بودم و چندتا چراغ ک بعد مدرسه من و لیا و جیوو بریم اونجارو بگردیم...البته ک باید ازشون بپرسم راضی هستن یا نه...رسیدم مدرسه رفتم داخل مستقیم رفتم سمت کلاس، درو باز کردم رفتم داخل نشستم رو نیمکتم پیش جیوو...لیا هم نیمکت جلوییمون مینشست
ات : میگم دخترا
جیوو : بله
لیا : جانم
ات : نظرتون راجب ی چرخ تو بیمارستان چیه
لیا : چرا بیمارستان
جیوو : نکنه منظورت اون بیمارستان نفرین شدس
ات : دقیقا همونو میگم...خودت میدونی من عاشق چیزای ترسناکم تازه..میخوام از اونجا کلی عکس بگیرم ک وقتی رفتم بیرون ثابت کنم ب بقیه ک اونجا نفرین شده نیس...ممکنه هم باش پول دربیارم کی میدونه
جیوو : میخوای برای پول جونتو ب خطر بندازی گوزو
ات : تو این خرافاتو باور میکنی...الان نفرین شده چیه..تازه خیلی دلم میخواد یه جن رو از نزدیک ببینم
لیا : شنیدم اونجا 7 تا جن هست
جیوو : منم شنیدم و شنیدم هر کدومشون ب یه شکل خاصی میکشنت
ات : اینقد گوز گوز میکنین نمیخواین بیاین خودم تنها میرم
جیوو : گوزو مگ میشه تنهات بزاریم.میایم
لیا : ولی...
جیوو : چکار کنیم؟
لیا : هوففف باشه
(بعد مدرسه )
خونه بودم یه لباس مناسب پوشیدم رفتم دم در بیمارستان منتظر لیا و جیوو. بعد یه چند دقیقه اومدن
ات : دیر کردین از ساعت 10 شب اینجا بودم الان ساعت 10 و نیمه
جیوو : این چه لباسیه
ات : مناسبه سبکه واسه دوییدن خوبه
جیوو : کفشت
ات : حالا این یکم سنگینه تو کیفم غذا و اینا اوردم کامرامو هم اوردم
جیوو : هوفف خدا رحم کنه
۱۱۴.۱k
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.