پرنس ماه 𝐩𝐚𝐫𝐭 ²
ویو ات:
اجرامون تموم شد داشتیم میرفتیم بالا به جین برخوردم سریع رفتم کنار و ازش معذرت خواستم.. با دخترا رفتیم توی اتاق و اماده شدیم تا برگردیم عنارتامون
یونا گفت کِ باهام میاد
منم گفتم تا اماده شه برم یه
اب معدنی بگیرم
.
.
ویو جین:
داشتیم با پسرا میرفتیم سمت سالن
ک دیدم ات بهم برخورد
ازم معذرت خواهی کردم منم همین طور ..
.
.
ویو ات:
با یونا رفتیم عمارت
برای شام دوبکوبکی و جاجانیمگون
درست کردم بردم و با یونا شروع کردیم به خوردن .. وقتی تموم شد رفتیم تا بخوابیم ک. گوشیم زنگ میخورد.. جواب دادم مُرَبی بود
مربی. سلام ات
ات. سلام مربی.. خوبید؟!
مربی. ممنون.. فردا نیاید تمرین.. کاری نداریم
ات. ممنون
.
.
ویو جین:
بهمون زنگ زدن گفتن ک فردا نریم برای تمرین چون تمرینی نداریم
رفتیم با پسرا خونه برای خودمون با نامی شروع کردیم به درست کردن شام
.
.
ویو ات:
صبح شده بود اماده شدم حرکت کردم سمت خونه مامانم
وقتی رسیدم رفتم تو دیدم خونه نیستن
از اجوما( خدمتکار) پرسیدم گفت رفتن مسافرت
تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم
نشستم رو کاناپه به اجوما گفتم برام
کاپوچینو بیاره
وقتی اورد زنگ زدم
( مامان ات + )
+ الو دخترم
ات. سلام مامان خوبی..؟!
+ سلام دخترم.. اره خوبم عزیزم
ات. خداروشکر.. کجایید؟!
+ ما امدیم خونه مامان بزرگ
ات. عه رفتین بوسان
+ اره دخترم.. تو کجایی؟!
ات. من امدم اینجا نمیدونستم رفتین بوسان
+ دیگه یکم امدیم به مامان بزرگت سر بزنیم چند روز دیگه میایم سئول
ات. باشه مراقب باشید.. خدافظ
+ همینطور عزیزم.. خدافظ
.
.
ویو جین:
با پسرا قرار بود بریم ساحل
یکم باهم گشت بزنیم ک دیدم گوشیم زنگ میخوره
جواب دادم پدرم بود.. بهم گفت کار مهمی پیش امده باید برم عمارت پدرم
وقتی رسیدم دیدم برق همه جا خاموشه وقتی روشن شد دیدم پسرا و همه اونجان و عمارت تزیین شده
همه. تولدت مباارک * داد *
خیلی خوشحال شدم و رفتم از همشون تشکر کردم پدرم رو ( 🫂 )کردم و رفتیم تا کیک بخوریم
.
.
ویو ات:
با دخترا رفتیم بیرون تا یکم خرید کنیم
ک..
.
.
.
.
خماری😐
شرط: 60 لایک.. ✨🙂
اجرامون تموم شد داشتیم میرفتیم بالا به جین برخوردم سریع رفتم کنار و ازش معذرت خواستم.. با دخترا رفتیم توی اتاق و اماده شدیم تا برگردیم عنارتامون
یونا گفت کِ باهام میاد
منم گفتم تا اماده شه برم یه
اب معدنی بگیرم
.
.
ویو جین:
داشتیم با پسرا میرفتیم سمت سالن
ک دیدم ات بهم برخورد
ازم معذرت خواهی کردم منم همین طور ..
.
.
ویو ات:
با یونا رفتیم عمارت
برای شام دوبکوبکی و جاجانیمگون
درست کردم بردم و با یونا شروع کردیم به خوردن .. وقتی تموم شد رفتیم تا بخوابیم ک. گوشیم زنگ میخورد.. جواب دادم مُرَبی بود
مربی. سلام ات
ات. سلام مربی.. خوبید؟!
مربی. ممنون.. فردا نیاید تمرین.. کاری نداریم
ات. ممنون
.
.
ویو جین:
بهمون زنگ زدن گفتن ک فردا نریم برای تمرین چون تمرینی نداریم
رفتیم با پسرا خونه برای خودمون با نامی شروع کردیم به درست کردن شام
.
.
ویو ات:
صبح شده بود اماده شدم حرکت کردم سمت خونه مامانم
وقتی رسیدم رفتم تو دیدم خونه نیستن
از اجوما( خدمتکار) پرسیدم گفت رفتن مسافرت
تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم
نشستم رو کاناپه به اجوما گفتم برام
کاپوچینو بیاره
وقتی اورد زنگ زدم
( مامان ات + )
+ الو دخترم
ات. سلام مامان خوبی..؟!
+ سلام دخترم.. اره خوبم عزیزم
ات. خداروشکر.. کجایید؟!
+ ما امدیم خونه مامان بزرگ
ات. عه رفتین بوسان
+ اره دخترم.. تو کجایی؟!
ات. من امدم اینجا نمیدونستم رفتین بوسان
+ دیگه یکم امدیم به مامان بزرگت سر بزنیم چند روز دیگه میایم سئول
ات. باشه مراقب باشید.. خدافظ
+ همینطور عزیزم.. خدافظ
.
.
ویو جین:
با پسرا قرار بود بریم ساحل
یکم باهم گشت بزنیم ک دیدم گوشیم زنگ میخوره
جواب دادم پدرم بود.. بهم گفت کار مهمی پیش امده باید برم عمارت پدرم
وقتی رسیدم دیدم برق همه جا خاموشه وقتی روشن شد دیدم پسرا و همه اونجان و عمارت تزیین شده
همه. تولدت مباارک * داد *
خیلی خوشحال شدم و رفتم از همشون تشکر کردم پدرم رو ( 🫂 )کردم و رفتیم تا کیک بخوریم
.
.
ویو ات:
با دخترا رفتیم بیرون تا یکم خرید کنیم
ک..
.
.
.
.
خماری😐
شرط: 60 لایک.. ✨🙂
۲۵.۶k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.