آغاز دوباره
پـارتـ¹
صبح⑦: ⓪⓪
«ویو هانول»
امروز اولین روز کاریم بود و ازینکه قراره تو شرکت هایب و کنار بی تی اس کار کنم خیلی خوشحال بودم!
صبح بیدار شدم و روتین همیشگیمو انجام دادم، صبحانه خوردم و یه لباس رسمی و شیک پوشیدم«هرکی میخاد لباس رو بزارم قلب بنفش تو کامنتا بزاره».
خوشبختانه شرکت سرویس داشت و هر روز کاری میومد دنبال کارمندا
گفته بودن دنبال منم میاد...
امروز جلسه داشتم و اعضا هم بودن
ازینکه قراره از نزدیک ببینمشون خیلی خوشحال بودم و ذوق زیادی داشتم🥺
بعد از پوشیدن لباسم یکمی هم میکاپ کردم تا حدی که نچرال به نظر بیام، بعدشم رفتم بیرون و دیدم سرویس وایساده... سلامی کردمو سوار شدم سومی هم بود در طول راه کلی با سومی از ذوق داشتنمون حرف زدیم چون اونم مثل من آرمی بود!
بلاخره رسیدیم و وارد شرکت شدیم، گفته بودن بریم طبقه هفتم اتاق³⁹ و منو سومی با اون دختره ک اسمش سوآ بود سوار اسانسور شدیم، اتاق رو پیدا کزدیم و بعد از وارد شد روی صندلی نشستیم... همه بودن و بعد حدودا دوسه دقیقه بنگ شی هیوک«رئیس شرکت» شروع به حرف زدن کرد: سلام میکنم به سه تا کارمند جدید شرکت! بهتون خوش آمد میگم و تبریک میگم که تونستید آزمون رو قبول بشید و بتونید در کنار ما کار بکنید، امروز قراره شرکت رو با اعضا بهتون نشون بدیم... دباره حقوق و ساعت های کارتون مشورت کنیم و محل کارتون تو شرکت رو مشخص بکنیم... پس امروز کاری نمیکنید و فقط جهت آشنایی ازتون دعوت کردیم
فردا هم دیزاین اتاق کارتون رو انتخاب میکنید و تا هفته ی دیگه که اماده میشه نیازی نیست سر کار بیاید!
خب عزیزای من این پارت رو همینجا به اتمام میرسونم! 💜
لایک و کامنت فراموش نشه...
ساعت یک شب به بعد هم دوباره پارت میزارم☺️🦋
صبح⑦: ⓪⓪
«ویو هانول»
امروز اولین روز کاریم بود و ازینکه قراره تو شرکت هایب و کنار بی تی اس کار کنم خیلی خوشحال بودم!
صبح بیدار شدم و روتین همیشگیمو انجام دادم، صبحانه خوردم و یه لباس رسمی و شیک پوشیدم«هرکی میخاد لباس رو بزارم قلب بنفش تو کامنتا بزاره».
خوشبختانه شرکت سرویس داشت و هر روز کاری میومد دنبال کارمندا
گفته بودن دنبال منم میاد...
امروز جلسه داشتم و اعضا هم بودن
ازینکه قراره از نزدیک ببینمشون خیلی خوشحال بودم و ذوق زیادی داشتم🥺
بعد از پوشیدن لباسم یکمی هم میکاپ کردم تا حدی که نچرال به نظر بیام، بعدشم رفتم بیرون و دیدم سرویس وایساده... سلامی کردمو سوار شدم سومی هم بود در طول راه کلی با سومی از ذوق داشتنمون حرف زدیم چون اونم مثل من آرمی بود!
بلاخره رسیدیم و وارد شرکت شدیم، گفته بودن بریم طبقه هفتم اتاق³⁹ و منو سومی با اون دختره ک اسمش سوآ بود سوار اسانسور شدیم، اتاق رو پیدا کزدیم و بعد از وارد شد روی صندلی نشستیم... همه بودن و بعد حدودا دوسه دقیقه بنگ شی هیوک«رئیس شرکت» شروع به حرف زدن کرد: سلام میکنم به سه تا کارمند جدید شرکت! بهتون خوش آمد میگم و تبریک میگم که تونستید آزمون رو قبول بشید و بتونید در کنار ما کار بکنید، امروز قراره شرکت رو با اعضا بهتون نشون بدیم... دباره حقوق و ساعت های کارتون مشورت کنیم و محل کارتون تو شرکت رو مشخص بکنیم... پس امروز کاری نمیکنید و فقط جهت آشنایی ازتون دعوت کردیم
فردا هم دیزاین اتاق کارتون رو انتخاب میکنید و تا هفته ی دیگه که اماده میشه نیازی نیست سر کار بیاید!
خب عزیزای من این پارت رو همینجا به اتمام میرسونم! 💜
لایک و کامنت فراموش نشه...
ساعت یک شب به بعد هم دوباره پارت میزارم☺️🦋
۱.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.