Miracle = معجزه
Part 5
خانم کوان : پس ا/ت سعی کن مجبورش کنی درس بخونه تا حداقل دوباره امسال رو نیوفته
از اول بحثشون مثل بچه های مظلوم بهشون زل زده بودم و فقط نگاشون میکردم انگار لال شده بودم درواقع یعنی هیچ حرفی برای گفتن نداشتم...
خانم کوان: اینم اظافه کنم... به بادیگارد هات بگو کمکت کنن که اگه ی وقت خواست در بره بتونی بگیریش!
+آمممم....خب... مگه بچست؟!
خانم کوان : ازش هرکاری برمیاد
حرفی نداشتم ، نمیدونستم باید چیکار کنم ، تا حالا انقدر واسه معلما مهم نشده بودم
مگه چقدر وضعیت خراب بود که از من کمک خواستن؟ اصلا مگه چی داشتم که اینطوری التماسم میکردن؟ اصلا چرا از یه دانش آموز کمک میخواستن؟ قاعدتاً باید یکی از معما با
پدرش صحبت کنه و ازش بخواد به تهیونگ درس بده یا تهیونگ رو مجبور کنن کلاسای فوق برنامه بره
آخه من؟؟...منم مثل شما ها واقعاً تعجب کردم چون خیلی غیر واقعیه تنها راهم اینه که قبول کنم بابام همیشه میگه به آدمایی که توی علم ضعف دارن بیشتر باید کمک کنیی
اگه هم به تهیونگ کمک نمیکردم یا آقای لی یا آقای پارک یا حتی خانم کوان، ازشون بعید نیست که تهیونگ رو اخراج کنن...
+ باشه ... ولی به نظرم این همه خشونت لازم نیست
آقای لی: اگه روش های دیگه روی لجبازیش تأثیر داشت الان آدم شده بود..
اخم تهیونگ غلیظ تر شد!
خانم کوان: خودم همین الان به آقای کیم زنگ میزنم و باهاش صحبت میکنم تهیونگ شی...
بعد رو به من کرد و دوباره گفت :
خانم کوان : ا/ت تو فقط این پسر رو سر عقل بیار...ممنونت میشیم...
خانم کوان این رو که گفت از جاش بلند شد و به سمت میز آقای لی رفت و تلفن رو برداشت و از دفتر تلفن شماره ای رو پیدا کرد و اون شماره رو وارد کرد و تلفن رو روی بلندگو گذاشت... اون رو روی میز روبه روی آقای لی گذاشت و با دستاش به لبه ی میز تکیه
داد و سرشو انداخت پایین تا خشمش رو فروکش کنه...بعد از سه تا بوق صدای مردی رو شنیدم...
آقای کیم (پدر تهیونگ) : بله؟
آقای لی : سلام شما پدر کیم تهیونگ هستید؟
قبل از اینکه بخاد جواب بده تهیونک همونطور که سرش پایین بود با اخمایی که داشت و صدای خمار گفت :
_خود عوضیشه
آقای کیم : بله خودم هستم شما؟
آقای لی :من مدیر مدرسه اش هستم از مدرسه باهاتون تماس میگیرم...
آقای کیم : مشکلی پیش اومده؟
دوباره تهیونگ شروع کرد :
_مشکلای من به این حرومزاده هیچ ربطی نداره ، لازم نیست بیخودی ادای پدرای نگرانو در بیاره ، اون پدر من نیستند (با داد)
این دفعه آقای لی ساکت نموند تلفن و پایین آمردو با اخم و لحن تیز و تند گفت :
آقای لی : بهتره با پدرت درست صحبت کنی کیم تهیونگ ، اون ازت بزرگتره
_ولی عقلش از کمتره ، فقط بلده با هرزه ها بخوابه
آقای لی نفس عمیقی کشید و سعی کرد خونسرد باشه ، نکاهشو از تهیونک گرفت و دوباره تلفنو بالا برد...
آقای لی : از مشکل گذشته ، از وضعیت درسی پسرتون خبر دارید؟ ۳ ترمو افتاده
آقای کیم : اوه متاسفم ، باید چیکار کنم؟
آقای لی : این تنها راهه ، بزارید چند ماهو بره موم هدوستش تا باهم درس کار کنن
آقای کیم مکثی کرد و گفت :
آقای کیم : خیلی خوب باشه
بعد از پایان مکالمشون آقای لی تلفن رو قطع کرد و مشغورفتن شماره دیگه ای شد...
اومدم بپرسم میخواد به کی زنگ بزنه که با شنیدن صدای پدرم از پشت تلفن ساکت شدم!!
+ آقای لی؟
آقای لی لبخندی مصنوعی زد و دستاش رو توی هم گره زد و تکیشو به میز داد و با خوش رویی جواب پدرم رو داد
آقای لی: سلام آقای پارک شرمنده اگه بد موقع تماس گرفتم...
ادامه پارت بعد ، لاوام لایک ، فالو و کامنت یادتون نره💜💜
خانم کوان : پس ا/ت سعی کن مجبورش کنی درس بخونه تا حداقل دوباره امسال رو نیوفته
از اول بحثشون مثل بچه های مظلوم بهشون زل زده بودم و فقط نگاشون میکردم انگار لال شده بودم درواقع یعنی هیچ حرفی برای گفتن نداشتم...
خانم کوان: اینم اظافه کنم... به بادیگارد هات بگو کمکت کنن که اگه ی وقت خواست در بره بتونی بگیریش!
+آمممم....خب... مگه بچست؟!
خانم کوان : ازش هرکاری برمیاد
حرفی نداشتم ، نمیدونستم باید چیکار کنم ، تا حالا انقدر واسه معلما مهم نشده بودم
مگه چقدر وضعیت خراب بود که از من کمک خواستن؟ اصلا مگه چی داشتم که اینطوری التماسم میکردن؟ اصلا چرا از یه دانش آموز کمک میخواستن؟ قاعدتاً باید یکی از معما با
پدرش صحبت کنه و ازش بخواد به تهیونگ درس بده یا تهیونگ رو مجبور کنن کلاسای فوق برنامه بره
آخه من؟؟...منم مثل شما ها واقعاً تعجب کردم چون خیلی غیر واقعیه تنها راهم اینه که قبول کنم بابام همیشه میگه به آدمایی که توی علم ضعف دارن بیشتر باید کمک کنیی
اگه هم به تهیونگ کمک نمیکردم یا آقای لی یا آقای پارک یا حتی خانم کوان، ازشون بعید نیست که تهیونگ رو اخراج کنن...
+ باشه ... ولی به نظرم این همه خشونت لازم نیست
آقای لی: اگه روش های دیگه روی لجبازیش تأثیر داشت الان آدم شده بود..
اخم تهیونگ غلیظ تر شد!
خانم کوان: خودم همین الان به آقای کیم زنگ میزنم و باهاش صحبت میکنم تهیونگ شی...
بعد رو به من کرد و دوباره گفت :
خانم کوان : ا/ت تو فقط این پسر رو سر عقل بیار...ممنونت میشیم...
خانم کوان این رو که گفت از جاش بلند شد و به سمت میز آقای لی رفت و تلفن رو برداشت و از دفتر تلفن شماره ای رو پیدا کرد و اون شماره رو وارد کرد و تلفن رو روی بلندگو گذاشت... اون رو روی میز روبه روی آقای لی گذاشت و با دستاش به لبه ی میز تکیه
داد و سرشو انداخت پایین تا خشمش رو فروکش کنه...بعد از سه تا بوق صدای مردی رو شنیدم...
آقای کیم (پدر تهیونگ) : بله؟
آقای لی : سلام شما پدر کیم تهیونگ هستید؟
قبل از اینکه بخاد جواب بده تهیونک همونطور که سرش پایین بود با اخمایی که داشت و صدای خمار گفت :
_خود عوضیشه
آقای کیم : بله خودم هستم شما؟
آقای لی :من مدیر مدرسه اش هستم از مدرسه باهاتون تماس میگیرم...
آقای کیم : مشکلی پیش اومده؟
دوباره تهیونگ شروع کرد :
_مشکلای من به این حرومزاده هیچ ربطی نداره ، لازم نیست بیخودی ادای پدرای نگرانو در بیاره ، اون پدر من نیستند (با داد)
این دفعه آقای لی ساکت نموند تلفن و پایین آمردو با اخم و لحن تیز و تند گفت :
آقای لی : بهتره با پدرت درست صحبت کنی کیم تهیونگ ، اون ازت بزرگتره
_ولی عقلش از کمتره ، فقط بلده با هرزه ها بخوابه
آقای لی نفس عمیقی کشید و سعی کرد خونسرد باشه ، نکاهشو از تهیونک گرفت و دوباره تلفنو بالا برد...
آقای لی : از مشکل گذشته ، از وضعیت درسی پسرتون خبر دارید؟ ۳ ترمو افتاده
آقای کیم : اوه متاسفم ، باید چیکار کنم؟
آقای لی : این تنها راهه ، بزارید چند ماهو بره موم هدوستش تا باهم درس کار کنن
آقای کیم مکثی کرد و گفت :
آقای کیم : خیلی خوب باشه
بعد از پایان مکالمشون آقای لی تلفن رو قطع کرد و مشغورفتن شماره دیگه ای شد...
اومدم بپرسم میخواد به کی زنگ بزنه که با شنیدن صدای پدرم از پشت تلفن ساکت شدم!!
+ آقای لی؟
آقای لی لبخندی مصنوعی زد و دستاش رو توی هم گره زد و تکیشو به میز داد و با خوش رویی جواب پدرم رو داد
آقای لی: سلام آقای پارک شرمنده اگه بد موقع تماس گرفتم...
ادامه پارت بعد ، لاوام لایک ، فالو و کامنت یادتون نره💜💜
۵۱.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.