ازدواج اجباری 3
×قرار با ایشون ازدواج کنی چنده(پوزخند)
که اون مرده یه سیلی خیلی محکم حرومش کرد
+اخخخ دلم خنک شد (تو دلش)
کوک _
_با اموال پن درست رفتار میکنی فهمیدی؟!!!!
×.....
_نشنیدمممم(داد)
×بله (آروم)
ویو ا/ت
یه جورایی یه حس امنیت بهم دست داد
انگار کسی تاحالا اینجوری ازم دفاع نکرده بود
_ بیاریدش (روبه بادیگاردا)
# چشم آقا
منو بزور میکشوندن
+ولم کنیندددد من نمیخوام با تو ازدواج کنممممم
با حرف دوم که زدم بادیگاردا وایستادن
استرس گرفتم
که او نمرده اومد سمتم چون گرفت
_ای خدااا کیتن کوچولویه من (با ناز) دیگه نبینم از این حرفا بزنی ها!!
که لبمو سریع بوسید و رفت تو ماشین نشست
+مردک هوس باز (تو دلش )
تو ماشین نشستم که تو راه بهم گفت
_چند سالته؟
+۱۸ سالمِ
_دوست پسر داری
+نه
_چرا دختر به این خوشگلی (پوزخند)
+من مثل تو نیستم که دم به دقیقه با یکی باشم
هیچی نگفت تا رسیدیم امارت
این امارته یا قصر جادوگر ؟
رفتیم تو
_اتاقت اینجاس (اشاره به اتاق)
برو تو
+ساکمو برداشتمو رفتم تو اتاق سفید سفید بزرگ اندازه یه خونه ۷۰ متری بود رفتم تو
+این همه پله رو کی میخواد بره بالا و پایین (زیر لب)
_چیزی گفتی
+....
_ساعت از ۹ گذشته گرسنته؟
+.....
_بشین رو تخت
نشستم رو تخت
_اینجا چند تا قوانین داریم
+(قیافشو چپ کرده)
_قیافم اینجوری نکن(عصبی و داد) دستشو برد بالا
+چشم چشم ببخشید (با ترس )
_(خنده)
+به چی میخندی ؟
_هیچی ولش کن خب اینجا همونطور که گفتم قوانین داره سرتو ننداز پایین منو نگاه کن
+باشه دیگه دارم میبینم
_ اول ......
ادامه دارد
♡ شرط نداریم امروز ♡
که اون مرده یه سیلی خیلی محکم حرومش کرد
+اخخخ دلم خنک شد (تو دلش)
کوک _
_با اموال پن درست رفتار میکنی فهمیدی؟!!!!
×.....
_نشنیدمممم(داد)
×بله (آروم)
ویو ا/ت
یه جورایی یه حس امنیت بهم دست داد
انگار کسی تاحالا اینجوری ازم دفاع نکرده بود
_ بیاریدش (روبه بادیگاردا)
# چشم آقا
منو بزور میکشوندن
+ولم کنیندددد من نمیخوام با تو ازدواج کنممممم
با حرف دوم که زدم بادیگاردا وایستادن
استرس گرفتم
که او نمرده اومد سمتم چون گرفت
_ای خدااا کیتن کوچولویه من (با ناز) دیگه نبینم از این حرفا بزنی ها!!
که لبمو سریع بوسید و رفت تو ماشین نشست
+مردک هوس باز (تو دلش )
تو ماشین نشستم که تو راه بهم گفت
_چند سالته؟
+۱۸ سالمِ
_دوست پسر داری
+نه
_چرا دختر به این خوشگلی (پوزخند)
+من مثل تو نیستم که دم به دقیقه با یکی باشم
هیچی نگفت تا رسیدیم امارت
این امارته یا قصر جادوگر ؟
رفتیم تو
_اتاقت اینجاس (اشاره به اتاق)
برو تو
+ساکمو برداشتمو رفتم تو اتاق سفید سفید بزرگ اندازه یه خونه ۷۰ متری بود رفتم تو
+این همه پله رو کی میخواد بره بالا و پایین (زیر لب)
_چیزی گفتی
+....
_ساعت از ۹ گذشته گرسنته؟
+.....
_بشین رو تخت
نشستم رو تخت
_اینجا چند تا قوانین داریم
+(قیافشو چپ کرده)
_قیافم اینجوری نکن(عصبی و داد) دستشو برد بالا
+چشم چشم ببخشید (با ترس )
_(خنده)
+به چی میخندی ؟
_هیچی ولش کن خب اینجا همونطور که گفتم قوانین داره سرتو ننداز پایین منو نگاه کن
+باشه دیگه دارم میبینم
_ اول ......
ادامه دارد
♡ شرط نداریم امروز ♡
۱۲.۳k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.