*پارت پنجم*
ویو ا.ت:
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم اشکامو کنترل کنم
+فک میکنی کار درستی کردم سیوانگ؟
~دقیقا کدوم کارتو میگی؟
+اینکه جوری رفتار کردم که تهیونگ فک کنه برام مهم نیست و ازم ناامید بشه...
~این برای هردوتون بهتره...تهیونگ حتی اگه به اجبار ازدواج کرده باشه نباید به فکر خیانت بیوفته
+هوم...
بعد از 5 دقیقه سکوت بینمونو شکستم
+سیوانگ نرو کوه
~خب کجا برم
+برو خونه خودت...باهات حرف دارم
~چه حرفی؟
+بریم بهت میگم
~چرا همینجا نمیگی؟
+برو تا نزدمت مرتیکه
~خیله خب بابا
*
+تو جونگکوکو میشناسی؟
~آره یه چند باری دیدمش
+چی ازش میدونی؟
~هیچی
+هی...میشه بری یکم درموردش تحقیق کنی؟
~چرا باید همچین کاری بکنم؟
+چون من ازت میخام*لبخند ملیح*
~و تو چرا اینو ازم میخای؟
+میشه چیزی نپرسی و بری تحقیق کنی؟برات جبران میکنم
~چطور جبران میکنی؟
+هرطوری که تو بخای
~باشه من میرم ولی...
+ولی؟
~هیچی.
+ببین برو درمورد شرکتش تحقیق کن خب؟ببین کارمندی چیزی نیاز ندارن؟
~حله
ویو جونگکوک؛چند روز بعد:
_شما نمیتونید همینجوری برید خانوم لی
€ولی من قراره از کره برم و دیگه نمیتونم اینجا کار کنم
_حداقل تا آخر ماه بمونید...کلی کار داریم
€واقعا ببخشید آقای جئون...ولی من به خواست خودم نمیرم.مادرم مریضه و باید اونجا درمان بشه
دست کشیدم رو پیشونیم
_خب الان ما بدون شما چیکار کنیم؟باید تا فرداهم یکیو پیدا کنم.هوففف
€راستش من یکیو میشناسم
با شنیدن این حرف سریع سرمو آوردم بالا
+کی؟؟
€یکی از آشناهامه،کیم ا.ت...فارغ التحصیل رشته ی حسابداری تو دانشگاه ملی سئوله...کارشم خیلی خوبه
_واقعا؟؟؟ببینم باهاش هماهنگ کردی؟
گوشیشو از تو کیفش درآورد
€اگه شما بخواین بهش میگم بیاد برای مصاح-
_مصاحبه نیازی نیست بگو استخدامه
€ولی-
_الان اصلا وقت نداریم خانم لی...رو حرفتون حساب میکنم
€ب.بلع
ویو ا.ت:
+چی شد سیوانگ؟قبول کرد؟
~آره،پولو بهش دادم...گفت تورو بهش معرفی میکنه،اون قضیه تماس و اینا رو هم اوکی کردم
+خوبه
~ا.ت میخای چیکار کنی؟
+هیچی...فقط میخام یکم تهیونگو اذیت کنم
~چطور؟با نزدیک شدن به برادرش؟
+اوهوم
~ولی ممکنه جونگکوک آسیب ببینه
+خودمم بهش فکر کردم...اولش خاستم به خودم وابستش کنم و بعد ترکش کنم ولی بعد با خودم گفتم چرا همچین کاری بکنم؟مخشو میزنم و باهاش میمونم...البته اگه ازش خوشم اومد
~بازم این کار درستی نیست ا.ت
+برام اهمیتی نداره...
اینو میگم و رو مبل میشینم
+واییییی...امیدوارم نقشمون خوب پیش بره
گوشیم زنگ خورد.
خواستم جواب بدم که دیدن اسم "حسابدار"یکم مکث کردم...
اگه سریع جواب میدادم حتما شک میکرد...
بعد از چندثانیه جواب دادم.
+هیییی ببین کی زنگ زده،لی دان اوه
€چطوری ا.ت؟
+خوب،تو چطور؟
€عاا منم خوبم...راستش واسه یه چیزی تماس گرفتم
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم اشکامو کنترل کنم
+فک میکنی کار درستی کردم سیوانگ؟
~دقیقا کدوم کارتو میگی؟
+اینکه جوری رفتار کردم که تهیونگ فک کنه برام مهم نیست و ازم ناامید بشه...
~این برای هردوتون بهتره...تهیونگ حتی اگه به اجبار ازدواج کرده باشه نباید به فکر خیانت بیوفته
+هوم...
بعد از 5 دقیقه سکوت بینمونو شکستم
+سیوانگ نرو کوه
~خب کجا برم
+برو خونه خودت...باهات حرف دارم
~چه حرفی؟
+بریم بهت میگم
~چرا همینجا نمیگی؟
+برو تا نزدمت مرتیکه
~خیله خب بابا
*
+تو جونگکوکو میشناسی؟
~آره یه چند باری دیدمش
+چی ازش میدونی؟
~هیچی
+هی...میشه بری یکم درموردش تحقیق کنی؟
~چرا باید همچین کاری بکنم؟
+چون من ازت میخام*لبخند ملیح*
~و تو چرا اینو ازم میخای؟
+میشه چیزی نپرسی و بری تحقیق کنی؟برات جبران میکنم
~چطور جبران میکنی؟
+هرطوری که تو بخای
~باشه من میرم ولی...
+ولی؟
~هیچی.
+ببین برو درمورد شرکتش تحقیق کن خب؟ببین کارمندی چیزی نیاز ندارن؟
~حله
ویو جونگکوک؛چند روز بعد:
_شما نمیتونید همینجوری برید خانوم لی
€ولی من قراره از کره برم و دیگه نمیتونم اینجا کار کنم
_حداقل تا آخر ماه بمونید...کلی کار داریم
€واقعا ببخشید آقای جئون...ولی من به خواست خودم نمیرم.مادرم مریضه و باید اونجا درمان بشه
دست کشیدم رو پیشونیم
_خب الان ما بدون شما چیکار کنیم؟باید تا فرداهم یکیو پیدا کنم.هوففف
€راستش من یکیو میشناسم
با شنیدن این حرف سریع سرمو آوردم بالا
+کی؟؟
€یکی از آشناهامه،کیم ا.ت...فارغ التحصیل رشته ی حسابداری تو دانشگاه ملی سئوله...کارشم خیلی خوبه
_واقعا؟؟؟ببینم باهاش هماهنگ کردی؟
گوشیشو از تو کیفش درآورد
€اگه شما بخواین بهش میگم بیاد برای مصاح-
_مصاحبه نیازی نیست بگو استخدامه
€ولی-
_الان اصلا وقت نداریم خانم لی...رو حرفتون حساب میکنم
€ب.بلع
ویو ا.ت:
+چی شد سیوانگ؟قبول کرد؟
~آره،پولو بهش دادم...گفت تورو بهش معرفی میکنه،اون قضیه تماس و اینا رو هم اوکی کردم
+خوبه
~ا.ت میخای چیکار کنی؟
+هیچی...فقط میخام یکم تهیونگو اذیت کنم
~چطور؟با نزدیک شدن به برادرش؟
+اوهوم
~ولی ممکنه جونگکوک آسیب ببینه
+خودمم بهش فکر کردم...اولش خاستم به خودم وابستش کنم و بعد ترکش کنم ولی بعد با خودم گفتم چرا همچین کاری بکنم؟مخشو میزنم و باهاش میمونم...البته اگه ازش خوشم اومد
~بازم این کار درستی نیست ا.ت
+برام اهمیتی نداره...
اینو میگم و رو مبل میشینم
+واییییی...امیدوارم نقشمون خوب پیش بره
گوشیم زنگ خورد.
خواستم جواب بدم که دیدن اسم "حسابدار"یکم مکث کردم...
اگه سریع جواب میدادم حتما شک میکرد...
بعد از چندثانیه جواب دادم.
+هیییی ببین کی زنگ زده،لی دان اوه
€چطوری ا.ت؟
+خوب،تو چطور؟
€عاا منم خوبم...راستش واسه یه چیزی تماس گرفتم
۱۶.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.