part34
part34
دیانا: باورم نمیشد که پر.دمو گرفت
یزره تکون خوردم که جداشیم از هم
ارسلان: تکون نخور
دیانا: به چشاش نگا کردم سرخ سرخ بود و تابلو بود که اصلن من واسش مهم نیستم
ارسلان: یزره ازش کشیدم بیرون و دوباره با فشار وار.دش کردم
دیانا: آیییی
ارسلان: شدید ترش کردم
دیانا:ااااححح........................... آیییی
ارسلان: ازش کشیدم بیرون و اونری کردمش
وار.دش کردم محکم تلم.به زدم
دیانا: ااییی
ارسلان: همینجوری که تلم.به میزدم سی.نه هاشو گرفتمو فشار دادم تودستم
دیانا: اییی بسه
ارسلان: از کشیدم بیرون و خوابیدم کنارش
دیانا: باورم نمیشد که پر.دمو گرفت
یزره تکون خوردم که جداشیم از هم
ارسلان: تکون نخور
دیانا: به چشاش نگا کردم سرخ سرخ بود و تابلو بود که اصلن من واسش مهم نیستم
ارسلان: یزره ازش کشیدم بیرون و دوباره با فشار وار.دش کردم
دیانا: آیییی
ارسلان: شدید ترش کردم
دیانا:ااااححح........................... آیییی
ارسلان: ازش کشیدم بیرون و اونری کردمش
وار.دش کردم محکم تلم.به زدم
دیانا: ااییی
ارسلان: همینجوری که تلم.به میزدم سی.نه هاشو گرفتمو فشار دادم تودستم
دیانا: اییی بسه
ارسلان: از کشیدم بیرون و خوابیدم کنارش
۱۴.۱k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.