رمان *شیطان و فرشته* پارت۳
رمان *شیطان و فرشته* پارت۳
اون نگاه مضخرفش منو جذب خودش میکنه! نمیخوام نگاش کنم چهرش آزارم میده! اما تلاشمو کردم و درسمو خوندم. کلاس تموم شد و اومدم بیرون و بازم با همون پسره دیدمش.اوه راستی! خودمم تاکشی رو دارم! اون میره طبقه بالا درس میخونه توی کلاس پسرا، فکر کنم اون پسره هم همون بالا درس میخونه چون اون بالا پسرا درس میخونن ما دخترا پایین. تاکشی اومد پیشم.
تاکشی:سلام کارین!
کارین: سلام تاکشی کلاست تموم شد؟
تاکشی:آره من که هیچوقت تا کلاس تموم نشده نمیام بیرون که!
کارین:خوب تو پسر خوبی هستی هه هه!
اون خیلی پسر مهربون و مظلومیه، اون یه فرشته ایه مثل خودم فقط پسره، اون زمانی که اون اتفاق برای یورو افتاد،اون داشت طبقه ی پایین کاراشو میکرد، آخه ما فرشته ها توی یه قصر زندگی میکنیم بالای آسمون که دیده نمیشه، و همینطور ما خیابون ها و مغازه تو اونجا داریم چون بالای آسمون کلا دنیای فرشته هاست و شیطان ها.البته شیطان ها دنیاشون کنار دنیای ماست و با دنیای ما قاطی نیست. حالا!بگذریم. اون داشت کارشو میکرد و وقتی اومد بالا اصن.... چشمش روشن!
تاکشی:حالت خوبه؟ احساس میکنم یکم ناراحتی!
کارین:نه بابا خوبم! فقط یکم استرس دارم...
تاکشی: استرس برای چی!!!؟؟
کارین: اوم...... بیا یه لحظه با من اون پشت......
دستشو گرفتم و سریع دویدم پشت کمد ها و خیلی آروم باهاش حرف زدم
کارین:لطفا تابلو بازی درنیار باشه؟ مسخرمم نکن! و اینکه لطفا آروم حرف بزن که صدات نیاد
تاکشی:نه بابا چرا باید مسخرت کنم؟ بگو راحت باش!
کارین: یورو به این مدرسه اومده با یه پسره ای مث خودش که فکر کنم اونم شیطانه!همش از اول تا آخر کلاس به من داشت خیلی خبیث نگاه میکرد!
تاکشی:چ... چ..... چـــــــــــــــــــــی!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
کارین: آروم حرف بزن باباااااااا!
تاکشی: اوخ ببخشید! پس یورو اومده؟! اونم با یه شیطان دیگه؟
کارین: آره! حالا من نمیدونم چیکارش کنم!
تاکشی: حالا چرا فکر کردی من میخوام مسخرت کنم؟
کارین: چون من مث سگ از نگاش میترسم و تحمل نگاه کردن بهش ندارم اما جذبم میکنه!
تاکشی:خب این اصلا خنده دار نیست! من میتونم تصور کنم نگاهشو، خودمم ترسیدم!
کارین:ممنون تو پسر خوبی هستی! حرف زدن باهات آرومم کرد
بغلش کردم، لپاش سرخ شده بود عین چی!داشتم رد میشدم که یهو.......
اون نگاه مضخرفش منو جذب خودش میکنه! نمیخوام نگاش کنم چهرش آزارم میده! اما تلاشمو کردم و درسمو خوندم. کلاس تموم شد و اومدم بیرون و بازم با همون پسره دیدمش.اوه راستی! خودمم تاکشی رو دارم! اون میره طبقه بالا درس میخونه توی کلاس پسرا، فکر کنم اون پسره هم همون بالا درس میخونه چون اون بالا پسرا درس میخونن ما دخترا پایین. تاکشی اومد پیشم.
تاکشی:سلام کارین!
کارین: سلام تاکشی کلاست تموم شد؟
تاکشی:آره من که هیچوقت تا کلاس تموم نشده نمیام بیرون که!
کارین:خوب تو پسر خوبی هستی هه هه!
اون خیلی پسر مهربون و مظلومیه، اون یه فرشته ایه مثل خودم فقط پسره، اون زمانی که اون اتفاق برای یورو افتاد،اون داشت طبقه ی پایین کاراشو میکرد، آخه ما فرشته ها توی یه قصر زندگی میکنیم بالای آسمون که دیده نمیشه، و همینطور ما خیابون ها و مغازه تو اونجا داریم چون بالای آسمون کلا دنیای فرشته هاست و شیطان ها.البته شیطان ها دنیاشون کنار دنیای ماست و با دنیای ما قاطی نیست. حالا!بگذریم. اون داشت کارشو میکرد و وقتی اومد بالا اصن.... چشمش روشن!
تاکشی:حالت خوبه؟ احساس میکنم یکم ناراحتی!
کارین:نه بابا خوبم! فقط یکم استرس دارم...
تاکشی: استرس برای چی!!!؟؟
کارین: اوم...... بیا یه لحظه با من اون پشت......
دستشو گرفتم و سریع دویدم پشت کمد ها و خیلی آروم باهاش حرف زدم
کارین:لطفا تابلو بازی درنیار باشه؟ مسخرمم نکن! و اینکه لطفا آروم حرف بزن که صدات نیاد
تاکشی:نه بابا چرا باید مسخرت کنم؟ بگو راحت باش!
کارین: یورو به این مدرسه اومده با یه پسره ای مث خودش که فکر کنم اونم شیطانه!همش از اول تا آخر کلاس به من داشت خیلی خبیث نگاه میکرد!
تاکشی:چ... چ..... چـــــــــــــــــــــی!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
کارین: آروم حرف بزن باباااااااا!
تاکشی: اوخ ببخشید! پس یورو اومده؟! اونم با یه شیطان دیگه؟
کارین: آره! حالا من نمیدونم چیکارش کنم!
تاکشی: حالا چرا فکر کردی من میخوام مسخرت کنم؟
کارین: چون من مث سگ از نگاش میترسم و تحمل نگاه کردن بهش ندارم اما جذبم میکنه!
تاکشی:خب این اصلا خنده دار نیست! من میتونم تصور کنم نگاهشو، خودمم ترسیدم!
کارین:ممنون تو پسر خوبی هستی! حرف زدن باهات آرومم کرد
بغلش کردم، لپاش سرخ شده بود عین چی!داشتم رد میشدم که یهو.......
۲.۵k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.