𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟖
ات ویو
دو هفته ای از ازدواجم با جانگ کوک می گذره و یک سالی از ندیدن تهیونگ و پسرم .......... دردناکه که هر شب سرت رو بزاری روی بالشت اما فکر و ذهنت پیش کسی باشه که کیلو مترها ازت دوره
اممم عروسی که البته بیشتر برای من شبیه شب ... اصلا ولش کن دلم نمی خواد بهش فکر کنم .....
با اینکه رابطه ام با جانگ کوک بهتر شده بود اما بازم دلم نمی خواست کسی به غیر از تهیونگ شوهرم محسوب بشه ......... این رو می دونستم که بارها تهیونگ خواسته من رو ببینه اما هر دفعه با سدی بزرگ به جانگ کوک رو به رو شده ....... هزاران باز از کوک خواستم بزاره پسرم رو ببینم حداقل چندتا عکس ازش داشته باشم اما نه که نه
میگه اون وقت دل کندن ازش برات سخت تره...... راستم میگه اما چیکار کنم که یه مادرم......
(فلش بک شب عروسی )
ات ویو بالاخره تموم شد این شبم تموم شد ........ درسته خودمم قبول کردم که بل جانگ کوک ازدواج کنم اما نمی دونم چرا الان مثل چی پشیمونم ..... دلم پر میکشه برای آغوش تهیونگ برای پرنسس گفتناش ... حتی برای بی محلی های اون سه سال .... برای نگرانیهاش از این اینکه چی خوردم یا نخوردم ....... رو به روی اینه وایستادم و به لباس عروسی که چقدر زیبا و بی نقصه اما توی تن من داره زار میزنه نگاه می کنم ..... رنگ سفیدش توی چشمای من مشکیه ...... چشمام رو بستم قطره اشکی ازش ریخت ..... دیگه آبی توی چشمام نبود همش خشک شده .......
با حس دستی دور کمرم چشمام رو باز کردم که دیدمدجانگ کوک از پشت بغلم کرده و از توی اینه نگام می کنه
جانگ کوک: زیبا ترین دختری که تا حالا دیدم جلومه
( راست میگفت واقعا امشب زیبا شده بودم اما از درون شکسته ..... تاریک ..... نا امید )
جانگ کوک :می تونم؟ (همزمان دستش رو گذاشت روی زیپ لباسم)
ات:( چی کار کنم بگم دلم نمی خواد بهم دست بزنی .... دوباره آتیشیش کنم دوباره کاری کنم فکر کنه برای اون نیستم ..... که حتی اگر یه راه فرار باشه به روی خودم ببندم......) (سرم رو به معنی اره تکون دادم)
💢 ادامه پارت اsمات هست، پارت های اsمات رو داخل این پیج میزارم 💢
@wexazo1
🌻💛فقط کسانی میتونند عضو این
@wexazo1
پیج بشن که منو فالو داشته باشن و چندتا از پست هام رو لایک کرده باشن💛🌻
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟖
ات ویو
دو هفته ای از ازدواجم با جانگ کوک می گذره و یک سالی از ندیدن تهیونگ و پسرم .......... دردناکه که هر شب سرت رو بزاری روی بالشت اما فکر و ذهنت پیش کسی باشه که کیلو مترها ازت دوره
اممم عروسی که البته بیشتر برای من شبیه شب ... اصلا ولش کن دلم نمی خواد بهش فکر کنم .....
با اینکه رابطه ام با جانگ کوک بهتر شده بود اما بازم دلم نمی خواست کسی به غیر از تهیونگ شوهرم محسوب بشه ......... این رو می دونستم که بارها تهیونگ خواسته من رو ببینه اما هر دفعه با سدی بزرگ به جانگ کوک رو به رو شده ....... هزاران باز از کوک خواستم بزاره پسرم رو ببینم حداقل چندتا عکس ازش داشته باشم اما نه که نه
میگه اون وقت دل کندن ازش برات سخت تره...... راستم میگه اما چیکار کنم که یه مادرم......
(فلش بک شب عروسی )
ات ویو بالاخره تموم شد این شبم تموم شد ........ درسته خودمم قبول کردم که بل جانگ کوک ازدواج کنم اما نمی دونم چرا الان مثل چی پشیمونم ..... دلم پر میکشه برای آغوش تهیونگ برای پرنسس گفتناش ... حتی برای بی محلی های اون سه سال .... برای نگرانیهاش از این اینکه چی خوردم یا نخوردم ....... رو به روی اینه وایستادم و به لباس عروسی که چقدر زیبا و بی نقصه اما توی تن من داره زار میزنه نگاه می کنم ..... رنگ سفیدش توی چشمای من مشکیه ...... چشمام رو بستم قطره اشکی ازش ریخت ..... دیگه آبی توی چشمام نبود همش خشک شده .......
با حس دستی دور کمرم چشمام رو باز کردم که دیدمدجانگ کوک از پشت بغلم کرده و از توی اینه نگام می کنه
جانگ کوک: زیبا ترین دختری که تا حالا دیدم جلومه
( راست میگفت واقعا امشب زیبا شده بودم اما از درون شکسته ..... تاریک ..... نا امید )
جانگ کوک :می تونم؟ (همزمان دستش رو گذاشت روی زیپ لباسم)
ات:( چی کار کنم بگم دلم نمی خواد بهم دست بزنی .... دوباره آتیشیش کنم دوباره کاری کنم فکر کنه برای اون نیستم ..... که حتی اگر یه راه فرار باشه به روی خودم ببندم......) (سرم رو به معنی اره تکون دادم)
💢 ادامه پارت اsمات هست، پارت های اsمات رو داخل این پیج میزارم 💢
@wexazo1
🌻💛فقط کسانی میتونند عضو این
@wexazo1
پیج بشن که منو فالو داشته باشن و چندتا از پست هام رو لایک کرده باشن💛🌻
۲۰.۱k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.