فیک تهیونگ پارت 9
+ ساعت 8 شب بود برا آخرین بار تو آینه یه نگاهی به خودم انداختم این من بودم؟نه نه آخه یه مرد چقد می تونه سلیقش خوب باشه در اتاقو باز کردم خواستم از پله ها برم پایین که تهیونگ و دیدم داشت با خدمتکارا حرف میزد عه مث اینکه اونم قرار بود جایی بره چه شیک و پیکم کرده بی توجه بهش روبه خدمتکار گفتم : عا خب امشب تولد یکی از دوستامه ممکنه دیر وقت بیام فعلا
_مث اینکه خانم مهمونی دعوتن دیگه نیازی به چیزای که گفتم نیست پس منم رفتم
+راننده جلو یه امارت وایساد پیاده شدم و رفتم داخل همین طور دور ورو نگا می کردم که آشنایی رو ببینم که کوک رو دیدم و رفتم سمتش..... انیو جونگ کوک شی
کوک:های..... درسته که تو لباسای عادی هم جذابی ولی این تو نیستی نه؟ اون که فرق میکرد
+منظورتو متوجه نمیشم
کوک:ببینم صد در صد این سلیقه ته نیست و نمی دونم اصلا بیخی تهیونگ کو
+تهیونگ؟
کوک:آره اونم قرار بود بیاد که
+فک کنم جای دیگه دعوته.... مینهو رو از دور دیدم و براش دست تکون دادم و منو دید
@خیلی خوش امدین واو یئون فک نمیکردم سلیقم انقد باهات جور باشه
+خودمم فکرشو نمی کردم
@آقای کیمو نمیبینم نمیان؟
کوک:والا نمی دونم مث اینکه جای دیگه دعوتن
.
.
.
_کی گفته من نمیام؟
کوک:عه اومدی یاااا پس یئون چی میگفت که نمیای
+کوک خب من چمی دونستم آقا هم دعوتن
_صب کن ببینم تو...
@یئونا میشه یه لحظه تا جایی همرام بیای؟
+عا آره بریم
_وادفاک اینا کی انقد صمیمی شدن کوک مگه اینا نمی خواستن سر همو بکنن
کوک:والا منم خبر ندارم چیشد :/ ولی نگاهای مین هو عادی نیست
_منظورت چیه
کوک:حس میکنم بهش علاقه داره
جانا : به به بببین کی اینجاست... تهیونگااا دلم برات تنگ شده بود 🥹
( معرفی شخصیت جدید :لی جا نا 25 ساله / خواهر مین هو)
_ شت باز این عه.. انیو
جا نا : مادر نیومدن؟
_نه راستش یکم کسالت داشتن
جا نا :آخییی راستی مین هو رو نديدین
_با یئون رفت یه جایی
جا نا : یئون؟
_یکی از دوستاش
جا نا:عا خب ممنون بهتون خوش بگذره آقایون
کوک:هوففف خداروشکر رفت آدم با وجود اون نمی تونه نفس بکشه خدا بهت صبر بده ته که قراره اینو تحمل کنی
_کی گفته که قراره اونو تحمل کنم این بار دیگه زیر بار زور نمیرم
کوک:یه سوال خیلی منو درگیر کرده
_چی
کوک:تو و یئون دعوا کردین؟
_نه برا چی
کوک: آخه دنبال یه راه قراره که نه کنار تو باشه نه دربارت حرف بزنه
_ خبر ندارم
.
.
.
@ یئونا
+بله @ می دونم خیلی هم از من خوشت نمیادا ولی من ازت یه درخواستی دارم اول می خوام اینجا جوابتو بدونم بعد به همه گی اعلام کنم.... خب راستش....ام...
+بگو دیگه
@ من بهت علاقه مند شدم و ازت می خوام که باهام قرار بزاری..... هوف بلاخره گفتم........ نظرت راجب من چیه؟
+خب.... چطور بگم.. من اولش که اون طوری برخورد داشتیم ازت به شدت متنفر بودم ولی بعدش کم کم اوکی شدم ولی من الان حسمو نسبت بهت نمی دونم خب ولی جوری هم نیست که ازت بدم بیاد هم خوشتیپی و مهربون کیه که بدش بیاد؟ ولی خب باید ببینم که منم اون حس رو بهت دارم یا نه!
@خب می تونیم وقتی باهم قرار میزاریم بفهمی
+خب......
میشه چند تا فیک معرفی کنین 💖همراه با آیدی
_مث اینکه خانم مهمونی دعوتن دیگه نیازی به چیزای که گفتم نیست پس منم رفتم
+راننده جلو یه امارت وایساد پیاده شدم و رفتم داخل همین طور دور ورو نگا می کردم که آشنایی رو ببینم که کوک رو دیدم و رفتم سمتش..... انیو جونگ کوک شی
کوک:های..... درسته که تو لباسای عادی هم جذابی ولی این تو نیستی نه؟ اون که فرق میکرد
+منظورتو متوجه نمیشم
کوک:ببینم صد در صد این سلیقه ته نیست و نمی دونم اصلا بیخی تهیونگ کو
+تهیونگ؟
کوک:آره اونم قرار بود بیاد که
+فک کنم جای دیگه دعوته.... مینهو رو از دور دیدم و براش دست تکون دادم و منو دید
@خیلی خوش امدین واو یئون فک نمیکردم سلیقم انقد باهات جور باشه
+خودمم فکرشو نمی کردم
@آقای کیمو نمیبینم نمیان؟
کوک:والا نمی دونم مث اینکه جای دیگه دعوتن
.
.
.
_کی گفته من نمیام؟
کوک:عه اومدی یاااا پس یئون چی میگفت که نمیای
+کوک خب من چمی دونستم آقا هم دعوتن
_صب کن ببینم تو...
@یئونا میشه یه لحظه تا جایی همرام بیای؟
+عا آره بریم
_وادفاک اینا کی انقد صمیمی شدن کوک مگه اینا نمی خواستن سر همو بکنن
کوک:والا منم خبر ندارم چیشد :/ ولی نگاهای مین هو عادی نیست
_منظورت چیه
کوک:حس میکنم بهش علاقه داره
جانا : به به بببین کی اینجاست... تهیونگااا دلم برات تنگ شده بود 🥹
( معرفی شخصیت جدید :لی جا نا 25 ساله / خواهر مین هو)
_ شت باز این عه.. انیو
جا نا : مادر نیومدن؟
_نه راستش یکم کسالت داشتن
جا نا :آخییی راستی مین هو رو نديدین
_با یئون رفت یه جایی
جا نا : یئون؟
_یکی از دوستاش
جا نا:عا خب ممنون بهتون خوش بگذره آقایون
کوک:هوففف خداروشکر رفت آدم با وجود اون نمی تونه نفس بکشه خدا بهت صبر بده ته که قراره اینو تحمل کنی
_کی گفته که قراره اونو تحمل کنم این بار دیگه زیر بار زور نمیرم
کوک:یه سوال خیلی منو درگیر کرده
_چی
کوک:تو و یئون دعوا کردین؟
_نه برا چی
کوک: آخه دنبال یه راه قراره که نه کنار تو باشه نه دربارت حرف بزنه
_ خبر ندارم
.
.
.
@ یئونا
+بله @ می دونم خیلی هم از من خوشت نمیادا ولی من ازت یه درخواستی دارم اول می خوام اینجا جوابتو بدونم بعد به همه گی اعلام کنم.... خب راستش....ام...
+بگو دیگه
@ من بهت علاقه مند شدم و ازت می خوام که باهام قرار بزاری..... هوف بلاخره گفتم........ نظرت راجب من چیه؟
+خب.... چطور بگم.. من اولش که اون طوری برخورد داشتیم ازت به شدت متنفر بودم ولی بعدش کم کم اوکی شدم ولی من الان حسمو نسبت بهت نمی دونم خب ولی جوری هم نیست که ازت بدم بیاد هم خوشتیپی و مهربون کیه که بدش بیاد؟ ولی خب باید ببینم که منم اون حس رو بهت دارم یا نه!
@خب می تونیم وقتی باهم قرار میزاریم بفهمی
+خب......
میشه چند تا فیک معرفی کنین 💖همراه با آیدی
۲۷.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.