جرات یا حقیقت پارت آخر
یهو از زمین جدا شدم......از ترس جیغ خفه ای کشیدمو به تهیونگ نگاه کردم که گفت......
تهیونگ : پس شما از امروز به طور رسمی دوست دختر کیم تهیونگ هستید......
دستمو دور گردنش حلقه کردمو صورتمو به صورتش نزدیک تر کردم.....همونطور گفتم.....
ا/ت : درسته.....من دوست دختر ایشون هستم.....
تهیونگ : اوووووو......آقای کیم باید خیلی خوشبخت باشن که شما دوست دخترشون هستید........
ا/ت : دقیقا همینطوره......
خنده ی بلندی سر دادو بی توجه به بقیه فاصله ی لبامونو به صفر رسوند.....آرومو با احساس لبامون روی هم حرکت میکرد......گاز ریزی از لب پایینیم گرفت که ناله ی کوتاهی داخل دهنش سر دادم.....بعد از چند دقیقه آروم از هم فاصله گرفتیم.......بهش گفتم......
ا/ت : میدونستی دیوونه ای......
تهیونگ : آره دیوونه ی تو......
خنده ی ریزی به خاطر این حرفش کردم که ادامه داد......
تهیونگ : باید از شوگا هیونگ تشکر کنم.......
با حالت سوالی بهش نگاه کردم که گفت......
تهیونگ : اگه اون هم چین چیزی نمیگفت من هیچ وقت تورو نمیدیدم........
ا/ت : درسته.....اگه اون نبود ما همو نداشتیم.......
تهیونگ : خوشحالم که دارمت فرشته ی من......
بعد از این حرف دوباره لباشو روی لبام گذاشتو یه بوسه ی شیرین و دلچسب به هردومون هدیه داد.......
زندگیه ما با یه بازی بهم وصل شد......اون بازی قوانین خودشو داشت.....اما گاهی میشه قوانین رو شکوند......بازیکن ما هم قوانین این بازی رو شکوند اما یه چیز بهتر پیدا کرد......اون عشق واقعی رو پیدا کرد......چیزی که بدست آوردنش برای خیلیا سخته.......
خب امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه💜ممنونم که من رو تا به اینجا همراهی کردید😘🫂و از کسایی که من رو حمایت میکنن واقعا ممنونم....اگه شما نبودید من واقعا نمیدونستم چیکار کنم یا به چه انگیزه ای ادامه بدم.....از تک تک تون ممنونم💕💜😘
و درباره ی فیک بعد از یونگیه🐱نمیدونم کی قراره پارت اولو بزارم ولی به احتمال زیاد شنبه هفته ی بعد آپش میکنم ولی اگه تونستم زودتر آپ میکنم......مقدمش رو هم امروز یا فردا آپ میکنم و امیدوارم ازش خوشتون بیاد💖
دوستون دارم💜 امیدوارم هرجا که هستید سالم و سلامت باشید
بای بای💛
تهیونگ : پس شما از امروز به طور رسمی دوست دختر کیم تهیونگ هستید......
دستمو دور گردنش حلقه کردمو صورتمو به صورتش نزدیک تر کردم.....همونطور گفتم.....
ا/ت : درسته.....من دوست دختر ایشون هستم.....
تهیونگ : اوووووو......آقای کیم باید خیلی خوشبخت باشن که شما دوست دخترشون هستید........
ا/ت : دقیقا همینطوره......
خنده ی بلندی سر دادو بی توجه به بقیه فاصله ی لبامونو به صفر رسوند.....آرومو با احساس لبامون روی هم حرکت میکرد......گاز ریزی از لب پایینیم گرفت که ناله ی کوتاهی داخل دهنش سر دادم.....بعد از چند دقیقه آروم از هم فاصله گرفتیم.......بهش گفتم......
ا/ت : میدونستی دیوونه ای......
تهیونگ : آره دیوونه ی تو......
خنده ی ریزی به خاطر این حرفش کردم که ادامه داد......
تهیونگ : باید از شوگا هیونگ تشکر کنم.......
با حالت سوالی بهش نگاه کردم که گفت......
تهیونگ : اگه اون هم چین چیزی نمیگفت من هیچ وقت تورو نمیدیدم........
ا/ت : درسته.....اگه اون نبود ما همو نداشتیم.......
تهیونگ : خوشحالم که دارمت فرشته ی من......
بعد از این حرف دوباره لباشو روی لبام گذاشتو یه بوسه ی شیرین و دلچسب به هردومون هدیه داد.......
زندگیه ما با یه بازی بهم وصل شد......اون بازی قوانین خودشو داشت.....اما گاهی میشه قوانین رو شکوند......بازیکن ما هم قوانین این بازی رو شکوند اما یه چیز بهتر پیدا کرد......اون عشق واقعی رو پیدا کرد......چیزی که بدست آوردنش برای خیلیا سخته.......
خب امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه💜ممنونم که من رو تا به اینجا همراهی کردید😘🫂و از کسایی که من رو حمایت میکنن واقعا ممنونم....اگه شما نبودید من واقعا نمیدونستم چیکار کنم یا به چه انگیزه ای ادامه بدم.....از تک تک تون ممنونم💕💜😘
و درباره ی فیک بعد از یونگیه🐱نمیدونم کی قراره پارت اولو بزارم ولی به احتمال زیاد شنبه هفته ی بعد آپش میکنم ولی اگه تونستم زودتر آپ میکنم......مقدمش رو هم امروز یا فردا آپ میکنم و امیدوارم ازش خوشتون بیاد💖
دوستون دارم💜 امیدوارم هرجا که هستید سالم و سلامت باشید
بای بای💛
۱۳۸.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.