پارت 6 خون سیاه
Black_blood
part6
هانا: این از این یکی بدتر دو روز نشده اومده برادرم داداشم دراورده
یونا: شما فهمیدین نه
جنکوک: منظورت...... چیه
هانا: خودتون میدونید
جیمین: چی رو میدونیم
یونا: این که همه اینا صحنه سازی خودکشی هست
یونگی: شما از... یعنی چی مگه میشه هه هه(مثلا داره عجیب غریب میخنده😂)
قیافه همه: 😐😐
یونگی: چیه چرا اینطوری نگا میکنید
تهیونگ: توی دروغ گویی مدال اول گرفتی
جونکوک: حتی اگه نمیدونستن هم الان دیگه میدونن
جیمین: شما از کجا فهمیدید
هانا: خوب راستش ما برای تولد یونا که چند وقت پیش بود با اجازه آقای هان تولد گرفتیم یکی از من دوربین اورده بودم تا بعدش تصمیم گرفتیم بریم تو حیاط اما یادم رفت که دوربین رو خاموش کنم داخل حیاط که بودیم صدای افتادنن چیزی رو شنیدیم وقتی برگشتیم به عقب یکی از بچه ها بود که غرق خون بود که گفتن قصدش خودکشی بوده چند وقت بعد اون قضیه داشتم به فیلم اون روز نگا میکردم که یکمی جلو تر اون صحنه رو نشون دادش
تهیونگ: یعنی تا حالا مدرک داشتی و هیچی نگفتی(یه کوچولو بلدو با عصبانیت گفت)
یونا: یاا اروم تر اگه کسی بخاد صداش رو بلد کنه همه اینجا صداشون بلده با خودت چی فکر کردی بریم اون فیلم رو نشون بدیم که چی بشه اصلا میدونی چند نفر داخل این مدرسه هستش بعدشم قیافش معلوم نبود بعد نشون دادن فیلم هم مدیر میخاست به بچه ها بگه قاتل هر کسی هم بوده باشه تا ما پیداش کنیم فرار کرده
جونکوک: بچه ها اروم تر بقیه میشنون
یونا: دیدم هانا داره گریه میکنه یا چرا گریه میکنی
هانا: هق راست میگه دیگه اگه تا حالا به بقیه گفته بودیم شاید الان جینا زنده بود
یونا: تخصیر تو نیست تو کار درست رو کردی
یونگی: هانا لازم به گریه نیست حق با یونا هست تو تقصیری نداری تهیونگــ تهیونگ کوش
جیمین: نمیدونم فکنم رفت
جونکوک: اره فین
جیمین: تو چرا فینو فینت به راهه
جونکوک: عررر شما درک نمیکنید این که خودتو مقصر مرگ یه نفر بدونی چه حسی داره
هانا: عررررر راست میگه دیگه همش حرفای تکراری تقصر تو نیست تو میتونستی چیکار کنی خیلی ممنون که گفتین اخه خیلی حرفاتون تصیر گذاره یه حرف درست حسابی بزنید دیگه حدقل بگید قاتلو گیر میاریم نه این چرتو پرتا
یونا: معذرت میخوایم به بزرگی خودتون ببخشید که نحوه درست دلداری دادن به شما رو بلد نیستیم😂
The end ofthe part6
______________♡___________________
part6
هانا: این از این یکی بدتر دو روز نشده اومده برادرم داداشم دراورده
یونا: شما فهمیدین نه
جنکوک: منظورت...... چیه
هانا: خودتون میدونید
جیمین: چی رو میدونیم
یونا: این که همه اینا صحنه سازی خودکشی هست
یونگی: شما از... یعنی چی مگه میشه هه هه(مثلا داره عجیب غریب میخنده😂)
قیافه همه: 😐😐
یونگی: چیه چرا اینطوری نگا میکنید
تهیونگ: توی دروغ گویی مدال اول گرفتی
جونکوک: حتی اگه نمیدونستن هم الان دیگه میدونن
جیمین: شما از کجا فهمیدید
هانا: خوب راستش ما برای تولد یونا که چند وقت پیش بود با اجازه آقای هان تولد گرفتیم یکی از من دوربین اورده بودم تا بعدش تصمیم گرفتیم بریم تو حیاط اما یادم رفت که دوربین رو خاموش کنم داخل حیاط که بودیم صدای افتادنن چیزی رو شنیدیم وقتی برگشتیم به عقب یکی از بچه ها بود که غرق خون بود که گفتن قصدش خودکشی بوده چند وقت بعد اون قضیه داشتم به فیلم اون روز نگا میکردم که یکمی جلو تر اون صحنه رو نشون دادش
تهیونگ: یعنی تا حالا مدرک داشتی و هیچی نگفتی(یه کوچولو بلدو با عصبانیت گفت)
یونا: یاا اروم تر اگه کسی بخاد صداش رو بلد کنه همه اینجا صداشون بلده با خودت چی فکر کردی بریم اون فیلم رو نشون بدیم که چی بشه اصلا میدونی چند نفر داخل این مدرسه هستش بعدشم قیافش معلوم نبود بعد نشون دادن فیلم هم مدیر میخاست به بچه ها بگه قاتل هر کسی هم بوده باشه تا ما پیداش کنیم فرار کرده
جونکوک: بچه ها اروم تر بقیه میشنون
یونا: دیدم هانا داره گریه میکنه یا چرا گریه میکنی
هانا: هق راست میگه دیگه اگه تا حالا به بقیه گفته بودیم شاید الان جینا زنده بود
یونا: تخصیر تو نیست تو کار درست رو کردی
یونگی: هانا لازم به گریه نیست حق با یونا هست تو تقصیری نداری تهیونگــ تهیونگ کوش
جیمین: نمیدونم فکنم رفت
جونکوک: اره فین
جیمین: تو چرا فینو فینت به راهه
جونکوک: عررر شما درک نمیکنید این که خودتو مقصر مرگ یه نفر بدونی چه حسی داره
هانا: عررررر راست میگه دیگه همش حرفای تکراری تقصر تو نیست تو میتونستی چیکار کنی خیلی ممنون که گفتین اخه خیلی حرفاتون تصیر گذاره یه حرف درست حسابی بزنید دیگه حدقل بگید قاتلو گیر میاریم نه این چرتو پرتا
یونا: معذرت میخوایم به بزرگی خودتون ببخشید که نحوه درست دلداری دادن به شما رو بلد نیستیم😂
The end ofthe part6
______________♡___________________
۵.۵k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.