پارت ۱۳
از زبان نویسنده:
تهیونگ وقتی حالش خوب شد و مشکل حافظش حل شد سریع رفت و با شماره ات تماس گرفت و هانا جواب داد
~الو
+الو ات
~من ات نیستم دوستشم هانا
+هانا خوبی من تهیونگم خواهش میکنم گوشی رو بده ات
~تهیونگ حالت خوب شده؟؟
+آره من الان خوبم میگم ات سالمه بچم به دنیا اومده؟؟
~فقط میتونم بهت بگم ات حالش خوبه و الان نمیتونم جواب سوالاتت رو بدم بعدشم ات خیلی دلواپسته پس از پشت تلفن باهاش حرف نزن و حضوری ببینش و باهاش کلی حرف بزن
+خب الان شما کجایید؟؟
~ما الان کانادا هستیم
_هانا گوشیم زنگ خورد؟؟
~نه ات دوستمه گوشیم شارژ نداشت گفتم به گوشی تو زنگ بزنه با هم حرف بزنیم
+الو هانا صدای ات بود (خر ذوق)
~آره ات بود
چون چند روز دیگه تولد ات بود هانا و تهیونگ باهم هماهنگ کردن و تو کانادا قرار گزاشتن تا ات رو سورپرایز کنن و تهیونگ هم با رفیق فابش جونگکوک اومد کانادا
روز تولد ات شد و
.................
تهیونگ وقتی حالش خوب شد و مشکل حافظش حل شد سریع رفت و با شماره ات تماس گرفت و هانا جواب داد
~الو
+الو ات
~من ات نیستم دوستشم هانا
+هانا خوبی من تهیونگم خواهش میکنم گوشی رو بده ات
~تهیونگ حالت خوب شده؟؟
+آره من الان خوبم میگم ات سالمه بچم به دنیا اومده؟؟
~فقط میتونم بهت بگم ات حالش خوبه و الان نمیتونم جواب سوالاتت رو بدم بعدشم ات خیلی دلواپسته پس از پشت تلفن باهاش حرف نزن و حضوری ببینش و باهاش کلی حرف بزن
+خب الان شما کجایید؟؟
~ما الان کانادا هستیم
_هانا گوشیم زنگ خورد؟؟
~نه ات دوستمه گوشیم شارژ نداشت گفتم به گوشی تو زنگ بزنه با هم حرف بزنیم
+الو هانا صدای ات بود (خر ذوق)
~آره ات بود
چون چند روز دیگه تولد ات بود هانا و تهیونگ باهم هماهنگ کردن و تو کانادا قرار گزاشتن تا ات رو سورپرایز کنن و تهیونگ هم با رفیق فابش جونگکوک اومد کانادا
روز تولد ات شد و
.................
۱۱.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.