𝐏³
𝐏³
𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝟕 𝐛𝐫𝐚𝐧𝐜𝐡𝐞𝐬 𝐫𝐞𝐝 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐟𝐚𝐝𝐞𝐝
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐬𝐨𝐨𝐡𝐲𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐣𝐢𝐰𝐨𝐧
𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 : 𝐏𝐚𝐫𝐤 𝐉𝐢𝐲𝐨𝐨𝐧
=ما در این دنیا جنگ میکنیم و داستان ها برایش میسازیم... ما در این دنیا عاشق میشویم و داستان ها برایمان میسازند =
هنوز معنای آن لبخندش را نفهمیدم؛
احتمالا به این حقیقت رقت انگیز که اورا در ذهنم با خدایان یونان مقایسه کردم پی برده بود ...
یا شاید هم داشت لرزش دستانم را به سخره میگرفت !
دلیلش هرچه که بود هوای هوس را در من به جریان انداخت ...
همان هوایی که باعث شد فکر کنم گل عشق است!
بی اختیار او را ورانداز کردم ...
پیراهن مردانه سورمه ای رنگی پوشیده بود و ماهرانه آن را با شلوار کتان سفیدش تطبیق داده بود...
استایلیست این بازیگر حرف نداشت ...
سوهیون دستش را به سمتم دراز کرد ...
آستین های پیراهنش را تا زده بود و همین سبب شد تا عضله های دستانش خودنمایی کنند...
دستم را روی سینه ام گذاشته بودم تا جلوی ضربان قلبم را بگیرم...
احساس ناخوشایندی داشتم ...
حس میکردم الان است که قلبم سینه ام را بشکافد و بیرون بزند!
به حدی پژواک صدا در مغزم بلند بود که ثانیه ای توانایی شنوایی ام را از دست داده بودم!
گمان کنم بی ادبی کرده بودم ،چون مدت زیادی منتظرش گذاشتم!
در هر صورت قبل از اینکه طاقتش طاق شود دستم را در دست گرمش قفل کردم...
لبخندش محو شد و گفت :《امیدوارم باهم کار رو به عالی ترین شکل ممکن پیش ببریم!》
خیلی معذب بودم بنابراین جوابش را با لبخند کوچکی دادم...
#Park_Jiyoon
#seven_branches_red_rose_faded
𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝟕 𝐛𝐫𝐚𝐧𝐜𝐡𝐞𝐬 𝐫𝐞𝐝 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐟𝐚𝐝𝐞𝐝
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐬𝐨𝐨𝐡𝐲𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐣𝐢𝐰𝐨𝐧
𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 : 𝐏𝐚𝐫𝐤 𝐉𝐢𝐲𝐨𝐨𝐧
=ما در این دنیا جنگ میکنیم و داستان ها برایش میسازیم... ما در این دنیا عاشق میشویم و داستان ها برایمان میسازند =
هنوز معنای آن لبخندش را نفهمیدم؛
احتمالا به این حقیقت رقت انگیز که اورا در ذهنم با خدایان یونان مقایسه کردم پی برده بود ...
یا شاید هم داشت لرزش دستانم را به سخره میگرفت !
دلیلش هرچه که بود هوای هوس را در من به جریان انداخت ...
همان هوایی که باعث شد فکر کنم گل عشق است!
بی اختیار او را ورانداز کردم ...
پیراهن مردانه سورمه ای رنگی پوشیده بود و ماهرانه آن را با شلوار کتان سفیدش تطبیق داده بود...
استایلیست این بازیگر حرف نداشت ...
سوهیون دستش را به سمتم دراز کرد ...
آستین های پیراهنش را تا زده بود و همین سبب شد تا عضله های دستانش خودنمایی کنند...
دستم را روی سینه ام گذاشته بودم تا جلوی ضربان قلبم را بگیرم...
احساس ناخوشایندی داشتم ...
حس میکردم الان است که قلبم سینه ام را بشکافد و بیرون بزند!
به حدی پژواک صدا در مغزم بلند بود که ثانیه ای توانایی شنوایی ام را از دست داده بودم!
گمان کنم بی ادبی کرده بودم ،چون مدت زیادی منتظرش گذاشتم!
در هر صورت قبل از اینکه طاقتش طاق شود دستم را در دست گرمش قفل کردم...
لبخندش محو شد و گفت :《امیدوارم باهم کار رو به عالی ترین شکل ممکن پیش ببریم!》
خیلی معذب بودم بنابراین جوابش را با لبخند کوچکی دادم...
#Park_Jiyoon
#seven_branches_red_rose_faded
۱.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.