part 63
#part_63
#فرار
اره دیگه چه دلیلی میتونه داشته باشه ؟؟ناخداگاه اخمام رفت توهم و بدون اینکه دست خودم باشه با دلخوری و
اخم نگاش کردم اونم که چشمش بهم افتاد به وضوح جا خورد و با سر علامت داد چیه ؟؟منم فقط همونجوری رومو برگردوندم به من چه خودش بهم پیشنهاد داد منم چیزی کم و کسر نداشتم ولی ظاهرا کتی جون میخ ما بوده و منم حواسم نبود نگاه دلخورم به ارسلانو دیده کتی با همون لبخندش غیرمنتظره گفت
- عروس خانم با پسرم قهره ؟؟
منو ارسلانو دیانا باهم غافل گیر شدیم آخه چشمای هممون گرد شد ارسلان بعد چند لحظه لبخند کج و کوله ای زد و گفت
- اینجوری به نظر میاد ؟!
کتی جون با اطمینان سرشو تکون داد و پای چپشو انداخت رو پای راستش
- اره خب آخه ظهرم نیکا رفت تو اتاق دیانا خوابید خودم دیدم
حاال منو ارسلان دهنامون اندازه غار باز مونده بود کتی جونم که قیافه هامونو دید با نمک خندید
- من تیز تر از این حرفام هیچی ازم مخفی نمیمونه به خصوص اگه درباره ی پسرم باشه زود بگید چی شده؟
دیانا از اونور رنگش پریده بود و اومد چیزی بگه که نزاشتم حالا که فهمیده بود اگه میخواستیم بگیم نه خیلی بد تابلو میشد واسه همین خودم باید دست به کار میشدم رفتم تو جلد هری پاتریم و سرمو انداختم پایین همینجوری که با انگشتای کشیدم بازی میکردم مظلوم گفتم
- بله کتی جون با پسرتون قهرم
کتی جونم که زود تحت تاثیر قرار گرفت مهربون گفت
- چرا گلم؟ چیزی شده ؟
حالا من توش موندم چی بگم؟؟شنیدین میگن طرف خرش از پل رد شده یعنی مشکلش حله ؟یا مثال میگن طرف گاوش زایید یعنی یه مشکلی براش پیش اومده !!حالا تکلیف منکه خرم سر پل زاییده چیه ؟یکم من من کردم
- خب خب یه بحث کوچولو بود دیگه پیش میاد !!
بعدشم انگار یه بار دویست کیلویی رو دوشم برداشته شد یه نفس عمیق از سر راحتی کشیدم
کتی جونم مثه اینکه قانع شده باشه مهربون گفت
- فدای دختر فهمیدم بشم من !درستش میکنم الان وایسا
بعدم همچین چش غره توپی به ارسلان بیچاره رفت که من جاش گرخیدم دلم براش سوخت گناه نداره ؟؟نخیرم حقشه والا خبیثم خودتونین ارسلان مونده بود چی بگه که دیانا به دادش رسید
#فرار
اره دیگه چه دلیلی میتونه داشته باشه ؟؟ناخداگاه اخمام رفت توهم و بدون اینکه دست خودم باشه با دلخوری و
اخم نگاش کردم اونم که چشمش بهم افتاد به وضوح جا خورد و با سر علامت داد چیه ؟؟منم فقط همونجوری رومو برگردوندم به من چه خودش بهم پیشنهاد داد منم چیزی کم و کسر نداشتم ولی ظاهرا کتی جون میخ ما بوده و منم حواسم نبود نگاه دلخورم به ارسلانو دیده کتی با همون لبخندش غیرمنتظره گفت
- عروس خانم با پسرم قهره ؟؟
منو ارسلانو دیانا باهم غافل گیر شدیم آخه چشمای هممون گرد شد ارسلان بعد چند لحظه لبخند کج و کوله ای زد و گفت
- اینجوری به نظر میاد ؟!
کتی جون با اطمینان سرشو تکون داد و پای چپشو انداخت رو پای راستش
- اره خب آخه ظهرم نیکا رفت تو اتاق دیانا خوابید خودم دیدم
حاال منو ارسلان دهنامون اندازه غار باز مونده بود کتی جونم که قیافه هامونو دید با نمک خندید
- من تیز تر از این حرفام هیچی ازم مخفی نمیمونه به خصوص اگه درباره ی پسرم باشه زود بگید چی شده؟
دیانا از اونور رنگش پریده بود و اومد چیزی بگه که نزاشتم حالا که فهمیده بود اگه میخواستیم بگیم نه خیلی بد تابلو میشد واسه همین خودم باید دست به کار میشدم رفتم تو جلد هری پاتریم و سرمو انداختم پایین همینجوری که با انگشتای کشیدم بازی میکردم مظلوم گفتم
- بله کتی جون با پسرتون قهرم
کتی جونم که زود تحت تاثیر قرار گرفت مهربون گفت
- چرا گلم؟ چیزی شده ؟
حالا من توش موندم چی بگم؟؟شنیدین میگن طرف خرش از پل رد شده یعنی مشکلش حله ؟یا مثال میگن طرف گاوش زایید یعنی یه مشکلی براش پیش اومده !!حالا تکلیف منکه خرم سر پل زاییده چیه ؟یکم من من کردم
- خب خب یه بحث کوچولو بود دیگه پیش میاد !!
بعدشم انگار یه بار دویست کیلویی رو دوشم برداشته شد یه نفس عمیق از سر راحتی کشیدم
کتی جونم مثه اینکه قانع شده باشه مهربون گفت
- فدای دختر فهمیدم بشم من !درستش میکنم الان وایسا
بعدم همچین چش غره توپی به ارسلان بیچاره رفت که من جاش گرخیدم دلم براش سوخت گناه نداره ؟؟نخیرم حقشه والا خبیثم خودتونین ارسلان مونده بود چی بگه که دیانا به دادش رسید
۲.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.