سناریو سوکونا پارت ۱
خیلی عادی داشتی توی خیابون قدم میزدی که ، یکهو ی کسی از پوشید رو بینیت دستمال گذاشت ، تو سعی کردی فرار کن ، مشت و لقت هم میزدی ولی نشد و بیهوش شدی .
وقتی بیدار شدی خودت رو توی یک اتاق مشکی مشکی دیدی . می خواستی دست و پاهات رو جا به جا کنی ولی به یک صندلی بسته شده بودی . ترسیدی و نفس نفس میزدی که صدای قدم های کسی رو شنیدی .
در باز شد و تو بیشتر ترسیدی ، دیدی یک مرد قد بلند با موی صورتی و کت و شلوار داره میاد تو (سوکونا) . فهمیدی بله رییس مافیا دشمن تو رو گرفته!
اون مرد روی صندلی نشست و تو فقط نگاهش کردی
ممممممرررررررسسسسسسییبیبیییییی خوندی
وقتی بیدار شدی خودت رو توی یک اتاق مشکی مشکی دیدی . می خواستی دست و پاهات رو جا به جا کنی ولی به یک صندلی بسته شده بودی . ترسیدی و نفس نفس میزدی که صدای قدم های کسی رو شنیدی .
در باز شد و تو بیشتر ترسیدی ، دیدی یک مرد قد بلند با موی صورتی و کت و شلوار داره میاد تو (سوکونا) . فهمیدی بله رییس مافیا دشمن تو رو گرفته!
اون مرد روی صندلی نشست و تو فقط نگاهش کردی
ممممممرررررررسسسسسسییبیبیییییی خوندی
۷.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.