فیک ( عشق ناخوانده ) پارت اخر 16
~ عشق ناخوانده ~
پارت 16 و اخر
تهیونگ بغلم کرد و رفتیم خونه ... رسیدیم دم در خونه که رفتم گرفتم رو تخت خابیدم که گوشی تهیونگ زنگ خورد ...
* کیم تهیونگ؟
- بعله خودم هستم
* از ببمارستان قلبی تماس گرفتم
تهیونگ با دیدن من از اتاق بیرون رفت ... اشک تو چشمام جمع شده بود ! اون نمیدونست ک من میدونم قراره بمیرم ؛ حتی خودمم فراموش کرده بودم نمیدونم چرا فک میکروم یه شوخیع !
که دوباره قلبم درد گرفت محکم میکوبیدم تو سینم اما جواب نمیداد ؛ در کشو رو باز کردم و چند تا قرص و تند تند خوردم ولی فایده نداشت دیگه تقریبا نفسم بند اومد بود با تمام توانم مشت سنگینی به قلبم زدم که باعث شد دهنم خیس بشه ...
خون بود ؛ داشتم خون بالا میاوردم و سرفه میکردم و خلت خونی بالا میاردم ؛ کل تخت با خون یکی شد بود قیافمو تو اینه دیدم که کبود شده ... دیگه قلبم نمیرد چشامو بستم و اشکی از گوشته چشمم پائین اومد :))
از زبان تهیونگ )
بیمارستان زنگ زده بود که بورا رو برای پیوند قلبی ببرم ..
رفتم تو اتاق دیدم بورا کبوده و کف اتاق پر از قرص و قوطیه و تخت و دهن بورا پر از خون بود رنگم سفید شد و دیستم روی سینش گذاشتم نههههههه امکان ندارع نمیزد !
اشکام جاری شد فقط داد میزدم
- بوراااا لطفا منو تنها نزار
اورژانس رسید و بورا برد منم با ماشین دنبالشون رفتم حتی تو راه نزدیک بود چن بار تصادف کنم ..
رسیدم تو بیمارستان کنار تخت بورا که داشت میرفت به سمت اتاق عمل میدوییدم ....( صحنه کلیشع ایع خودتون دیدین دیگه )
- بوراااا لطفا چشماتو باز کن
که یهو یه دکتری گف
* ببخشیو ولی قلبش نمیزنه که میخاین چشماشو باز کنه
با این حرف پخش زمین شدم که اعضا رسیدن ...
جیمین : ته..تهیونگ بورا حالش خوبه ؟
جیهوپ : من واقعا متاسفم :(
نامجون : نمیتونم امید واهی بدم وقتی گفتی قلبش نمیزنه ولی اروم باش بورا دوس داشت تو شاد زندگی کنی
که جیمین داد زد
÷ چی دارین بلغور میکنیدددددد شما که مراسم ختمشم گرفتیدد جلو جلو ! معلومه که بورا خوب میشه ...
- خودتم میدونی که نمیشه ؛ اون از اولم قرار بود بمیره
جیمین زد زیر گریه و نشست کف زمینو تهیونگو گرف تو بغلش ...
÷ من واقعا متاسفم
جیمین مث یه فواره اشک میریخت اعضا پسرا بردن دم در اتاق عملو همه نشست ... 1 ساعت .. 2 ساعت
الان 6 ساعت بود بورا تو اتاق عمل بود
شوگا : من متاسفم :(
کوک : واقعا تسلیت میگم
- شما میتونید برید من اینجا میمونم ... جیمین همراشون برو
÷ من تا جنازه بورا رو نبینم باور نمیکنم و دوبارع اشک ریخت ...
تهیونگ همچنان تو بغل جیمین گریه میکرد
جیهوپ : واقعا تو این شرایط نمیشه تنهاشون گذاشت ...
ار ام : درسته !
پسرا کنار جیمین و تهیونگ نشستن و بهشون دلداری دادن ...
که دکتر اومد بیرون تهیونگ سریع بلند شد اما انقد گریه کرده بود که دیگه نا نداشت و همونجا غش کرد ...
از زبان تهیونگ )
نمیخاستم چشمام رو باز کنم و دوباره به اون جهنم برگردم ... چشمامو باز کردم پسرا بالای سرم بودن
شوگا : خوبییی ؟
جیهوپ : بلاخره بهوش اومد...!
- ب.. بو..بورا چ..چی ؟
کوک سرشو پائین انداخت : متاسفم ... ولی
اشکام سرازیر شد
که یهو جیمین با یه کیک گنده پرید وسط
و کوک ادامه داد : ولی عمل موفقیت امیز بودهههه
÷ پیوند قلبی جواب دادههه ؛ بورا الان یه قلب جدید و سالم داره
چشمامو با خیال راحت بستم و لبخندی زدم ...
شوگا : تههه چرا دوباره غش کردی ؟.
ار ام : از دست این شوخیای کوک
چشمام رو که باز کردم پسرا و بورا با لباس بیمارستان بالا سرم بودن
- چ...چی بورا اینجا چیکار میکنه تو تازه عمل کردی نباید اینجا باشیییی
+ برو بابا من عمل کردم تو یه هفته ست غش کردی
که دکتر اومد ...
* اقای کیم از استرس و فشار وارد شده یک هفته تموم خاب بودید :/
پایان :)))
میخاسم کرم بریزم بورا رو بکشمااا ولی دلم نیومد
پارت 16 و اخر
تهیونگ بغلم کرد و رفتیم خونه ... رسیدیم دم در خونه که رفتم گرفتم رو تخت خابیدم که گوشی تهیونگ زنگ خورد ...
* کیم تهیونگ؟
- بعله خودم هستم
* از ببمارستان قلبی تماس گرفتم
تهیونگ با دیدن من از اتاق بیرون رفت ... اشک تو چشمام جمع شده بود ! اون نمیدونست ک من میدونم قراره بمیرم ؛ حتی خودمم فراموش کرده بودم نمیدونم چرا فک میکروم یه شوخیع !
که دوباره قلبم درد گرفت محکم میکوبیدم تو سینم اما جواب نمیداد ؛ در کشو رو باز کردم و چند تا قرص و تند تند خوردم ولی فایده نداشت دیگه تقریبا نفسم بند اومد بود با تمام توانم مشت سنگینی به قلبم زدم که باعث شد دهنم خیس بشه ...
خون بود ؛ داشتم خون بالا میاوردم و سرفه میکردم و خلت خونی بالا میاردم ؛ کل تخت با خون یکی شد بود قیافمو تو اینه دیدم که کبود شده ... دیگه قلبم نمیرد چشامو بستم و اشکی از گوشته چشمم پائین اومد :))
از زبان تهیونگ )
بیمارستان زنگ زده بود که بورا رو برای پیوند قلبی ببرم ..
رفتم تو اتاق دیدم بورا کبوده و کف اتاق پر از قرص و قوطیه و تخت و دهن بورا پر از خون بود رنگم سفید شد و دیستم روی سینش گذاشتم نههههههه امکان ندارع نمیزد !
اشکام جاری شد فقط داد میزدم
- بوراااا لطفا منو تنها نزار
اورژانس رسید و بورا برد منم با ماشین دنبالشون رفتم حتی تو راه نزدیک بود چن بار تصادف کنم ..
رسیدم تو بیمارستان کنار تخت بورا که داشت میرفت به سمت اتاق عمل میدوییدم ....( صحنه کلیشع ایع خودتون دیدین دیگه )
- بوراااا لطفا چشماتو باز کن
که یهو یه دکتری گف
* ببخشیو ولی قلبش نمیزنه که میخاین چشماشو باز کنه
با این حرف پخش زمین شدم که اعضا رسیدن ...
جیمین : ته..تهیونگ بورا حالش خوبه ؟
جیهوپ : من واقعا متاسفم :(
نامجون : نمیتونم امید واهی بدم وقتی گفتی قلبش نمیزنه ولی اروم باش بورا دوس داشت تو شاد زندگی کنی
که جیمین داد زد
÷ چی دارین بلغور میکنیدددددد شما که مراسم ختمشم گرفتیدد جلو جلو ! معلومه که بورا خوب میشه ...
- خودتم میدونی که نمیشه ؛ اون از اولم قرار بود بمیره
جیمین زد زیر گریه و نشست کف زمینو تهیونگو گرف تو بغلش ...
÷ من واقعا متاسفم
جیمین مث یه فواره اشک میریخت اعضا پسرا بردن دم در اتاق عملو همه نشست ... 1 ساعت .. 2 ساعت
الان 6 ساعت بود بورا تو اتاق عمل بود
شوگا : من متاسفم :(
کوک : واقعا تسلیت میگم
- شما میتونید برید من اینجا میمونم ... جیمین همراشون برو
÷ من تا جنازه بورا رو نبینم باور نمیکنم و دوبارع اشک ریخت ...
تهیونگ همچنان تو بغل جیمین گریه میکرد
جیهوپ : واقعا تو این شرایط نمیشه تنهاشون گذاشت ...
ار ام : درسته !
پسرا کنار جیمین و تهیونگ نشستن و بهشون دلداری دادن ...
که دکتر اومد بیرون تهیونگ سریع بلند شد اما انقد گریه کرده بود که دیگه نا نداشت و همونجا غش کرد ...
از زبان تهیونگ )
نمیخاستم چشمام رو باز کنم و دوباره به اون جهنم برگردم ... چشمامو باز کردم پسرا بالای سرم بودن
شوگا : خوبییی ؟
جیهوپ : بلاخره بهوش اومد...!
- ب.. بو..بورا چ..چی ؟
کوک سرشو پائین انداخت : متاسفم ... ولی
اشکام سرازیر شد
که یهو جیمین با یه کیک گنده پرید وسط
و کوک ادامه داد : ولی عمل موفقیت امیز بودهههه
÷ پیوند قلبی جواب دادههه ؛ بورا الان یه قلب جدید و سالم داره
چشمامو با خیال راحت بستم و لبخندی زدم ...
شوگا : تههه چرا دوباره غش کردی ؟.
ار ام : از دست این شوخیای کوک
چشمام رو که باز کردم پسرا و بورا با لباس بیمارستان بالا سرم بودن
- چ...چی بورا اینجا چیکار میکنه تو تازه عمل کردی نباید اینجا باشیییی
+ برو بابا من عمل کردم تو یه هفته ست غش کردی
که دکتر اومد ...
* اقای کیم از استرس و فشار وارد شده یک هفته تموم خاب بودید :/
پایان :)))
میخاسم کرم بریزم بورا رو بکشمااا ولی دلم نیومد
۹۰.۲k
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.