عشق مافیایی من :)
عشق مافیایی من :)
P_6🖇
منو برد پیش اجوما اونجا جیا رو دیدم کلی همو بغل کردیم و گریه کردیم بعد اجوما گفت شب ارباب( یونگی)بهتون میگه باید چیکار کنید فعلا بیایید آشپزخونه رو تمیز کنید رفتیم و تمیزکردیم
۲ساعت بعد
عوففف آخيش بلاخره تموم شد آشپزخونه نیست که قصریه برا خودش ساعت تقربا شش بود رفتم دستمو شستم جیا رفت اتاقمون اتاق منو جیا مشترکه اومدم منم برم اتاقم که دیدم همه ی خدمت کارا صف وایسادن و در باز شد اون عوضی باز اومد(ببخشید )من اهمیت ندادم اومدم برم که صدای کلفت مردونش از پشت سرم اومد
یونگی : هی اجوما مگه به این کلفت نگفتین باید به اربابش احترام بزاره( داد)
اروم برگشتم
ات : هی کلفت عمته مثل اینکه یادت رفته که مارو دزدیدی
ادامه دارد....
۵ لایک
P_6🖇
منو برد پیش اجوما اونجا جیا رو دیدم کلی همو بغل کردیم و گریه کردیم بعد اجوما گفت شب ارباب( یونگی)بهتون میگه باید چیکار کنید فعلا بیایید آشپزخونه رو تمیز کنید رفتیم و تمیزکردیم
۲ساعت بعد
عوففف آخيش بلاخره تموم شد آشپزخونه نیست که قصریه برا خودش ساعت تقربا شش بود رفتم دستمو شستم جیا رفت اتاقمون اتاق منو جیا مشترکه اومدم منم برم اتاقم که دیدم همه ی خدمت کارا صف وایسادن و در باز شد اون عوضی باز اومد(ببخشید )من اهمیت ندادم اومدم برم که صدای کلفت مردونش از پشت سرم اومد
یونگی : هی اجوما مگه به این کلفت نگفتین باید به اربابش احترام بزاره( داد)
اروم برگشتم
ات : هی کلفت عمته مثل اینکه یادت رفته که مارو دزدیدی
ادامه دارد....
۵ لایک
۲.۷k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.