آوای دروغین
فصل دوم
پارت هجدهم
بالاخره به یه در بزرگ سفید رسیدیم و سپهر بوق زد...یه پسره جوون درو باز کرد و سپهر ماشینو برد تو حیاط که دوتا ماشین دیگه هم دیدم...بله...اسم اونارو هم نمیدونستم
پیاده شدیم و اون پسره صمیمانه با همشون دست داد و به منم سلام کرد،انگار نمیخواست من معذب بشم
رفتیم داخل و پارسا رو روی مبل دیدم که دستش گوشی بود و با اومدن ما بلند شد و سلام داد...با صدای سلام ما نیکا هم از آشپزخونه اومد بیرون و اول از همه منو بغل کرد و بهم خوشامد گفت که منم اول کپ کردم ولی بعد ازش تشکر کردم
اون پسره هم اومد داخل
نیکا:عه...اینم پرهامه...پرهام ایشون آویناست
+خوشبختم
پرهام:همچنین
یهو یه در که انگار دستشویی بود باز شد و یه دختر همونطور که دستاشو با لباسش پاک میکرد بیرون اومد:نیکا چرا تو جیش کنتون مایع دستشویی با طعم لیمو ندارین؟
سرشو بالا آورد و با دیدن من یهو کپ کرد
نیکا:خب...این اسکلم اسمش غزالهس که ما غزل صدا میزنیم...غزل اینم آویناست دخترعموی سپهر و سیما
غزاله:اوخ...خوشبختم
+همچنین
غزاله اومد و روی مبل نشست و پاشو روی پاش انداخت و کاملا جدی نشست ولی با حرفی که زد به حالت عادی برگشت:خفه شین امروزو میخوام دو دیقه جدی باشم
پرهام:جدی؟یه چی بگو بهت بیاد
غزاله:از جلو چشمام خفه شو
پارسا که تا الان ساکت بود و سرش تو گوشی بود گفت:سارا؟اون دختر خالت بود اون دفعه دیدیمش
سارا:خب؟
پارسا:دایرکت داده
در کسری از ثانیه سارا روی مبل کنار پارسا پرید و گفت:کو؟کجاست؟چی نوشته؟
پارسا گوشیشو به سمت سارا برگردوند و سارا گوشیو از دستش قاپید:عه عه...ببین داره مختو میزنه ها
یهو پرهام هم از روی مبل پرید و به سمتشون یورش برد:کو؟اون عوضی که به من پا نمیداد
سریع گوشیو از دست سارا بیرون کشید:عوضیو نگا...سری قبل خودمو جر دادم مخشو بزنم
بعد حالت مغمومی گرفت و گفت:من شکست عشقی خوردم
پارت هجدهم
بالاخره به یه در بزرگ سفید رسیدیم و سپهر بوق زد...یه پسره جوون درو باز کرد و سپهر ماشینو برد تو حیاط که دوتا ماشین دیگه هم دیدم...بله...اسم اونارو هم نمیدونستم
پیاده شدیم و اون پسره صمیمانه با همشون دست داد و به منم سلام کرد،انگار نمیخواست من معذب بشم
رفتیم داخل و پارسا رو روی مبل دیدم که دستش گوشی بود و با اومدن ما بلند شد و سلام داد...با صدای سلام ما نیکا هم از آشپزخونه اومد بیرون و اول از همه منو بغل کرد و بهم خوشامد گفت که منم اول کپ کردم ولی بعد ازش تشکر کردم
اون پسره هم اومد داخل
نیکا:عه...اینم پرهامه...پرهام ایشون آویناست
+خوشبختم
پرهام:همچنین
یهو یه در که انگار دستشویی بود باز شد و یه دختر همونطور که دستاشو با لباسش پاک میکرد بیرون اومد:نیکا چرا تو جیش کنتون مایع دستشویی با طعم لیمو ندارین؟
سرشو بالا آورد و با دیدن من یهو کپ کرد
نیکا:خب...این اسکلم اسمش غزالهس که ما غزل صدا میزنیم...غزل اینم آویناست دخترعموی سپهر و سیما
غزاله:اوخ...خوشبختم
+همچنین
غزاله اومد و روی مبل نشست و پاشو روی پاش انداخت و کاملا جدی نشست ولی با حرفی که زد به حالت عادی برگشت:خفه شین امروزو میخوام دو دیقه جدی باشم
پرهام:جدی؟یه چی بگو بهت بیاد
غزاله:از جلو چشمام خفه شو
پارسا که تا الان ساکت بود و سرش تو گوشی بود گفت:سارا؟اون دختر خالت بود اون دفعه دیدیمش
سارا:خب؟
پارسا:دایرکت داده
در کسری از ثانیه سارا روی مبل کنار پارسا پرید و گفت:کو؟کجاست؟چی نوشته؟
پارسا گوشیشو به سمت سارا برگردوند و سارا گوشیو از دستش قاپید:عه عه...ببین داره مختو میزنه ها
یهو پرهام هم از روی مبل پرید و به سمتشون یورش برد:کو؟اون عوضی که به من پا نمیداد
سریع گوشیو از دست سارا بیرون کشید:عوضیو نگا...سری قبل خودمو جر دادم مخشو بزنم
بعد حالت مغمومی گرفت و گفت:من شکست عشقی خوردم
۳.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.