فیک تهیونگ ( تئاتر عاشقانه ) پارت ۱
ویو آ.ت : ( سلام من کیم ا.ت هستم ۲۴ ساله از سئول )
من ی فیلمبردار تئاتر هستم و تو ی جای بزرگ که تئاتر نام داره کار میکنم .
( ما ی رئیس داریم که کارای مالی و اداری تئاتر رو انجام میده که اسمش آقای کیم تهیونگ هست )
ویو آ.ت : امروز سر جلسه تمرین بودن و من داشتم برای تمرین
داشتم چند تا عکس از تمرین و چند تا عکس از خودم میگرفتم.
تهیونگ اومد تو اتاق تمرین و به همکارا ی چیزی گفت و بعد
که داشتم میرفت ی نگاه ۵ ثانیه ای کرد و بهم لبخند زد و منم
موهامو دادم پشت گوشام و بهش ی لبخند ملایمی زدم .
ویو آ.ت : رفتم برای خودم ی قهوه خریدم و نشستم روی مبل
تئاتر و قهوم رو خوردم .
( بعد ساعت کاری )
ویو تهیونگ : خسته بودم و کیفم رو با دستم گرفتم و با ماشینم
به سمت خونه رانندگی کردم .
بعد که رسیدم گوشیم زنگ خورد و دیدم آ.ت بود .
مکالمه :
آ.ت : _ تهیونگ +
_ سلام
+ سلام خانم کیم چیشده ؟
_ من ی کاری دارم و می خوام که مرخصی بگیرم میشه ؟؟
+ آخه خیلی کار رو سرمون ریخته (بیبی گرل)
_ دیگه بهم نگو بیبی گرل ( من که دوست دخترت نیستم )
+ در آینده دوست دخترم میشی بیبی
ویو تهیونگ : و گوشی رو روم قط کرد 😞
ویو آ.ت : با عصبانیت گوشیم رو پرت کردم رو تخت و نشستم
مثل ( بچه ها ) گریه کردم و تو دفترچه یادداشتم چیز های چرت و پرت مینوشتم ...
( فردا صبح )
ادامه : پارت ۲
💜💜💜💜
من ی فیلمبردار تئاتر هستم و تو ی جای بزرگ که تئاتر نام داره کار میکنم .
( ما ی رئیس داریم که کارای مالی و اداری تئاتر رو انجام میده که اسمش آقای کیم تهیونگ هست )
ویو آ.ت : امروز سر جلسه تمرین بودن و من داشتم برای تمرین
داشتم چند تا عکس از تمرین و چند تا عکس از خودم میگرفتم.
تهیونگ اومد تو اتاق تمرین و به همکارا ی چیزی گفت و بعد
که داشتم میرفت ی نگاه ۵ ثانیه ای کرد و بهم لبخند زد و منم
موهامو دادم پشت گوشام و بهش ی لبخند ملایمی زدم .
ویو آ.ت : رفتم برای خودم ی قهوه خریدم و نشستم روی مبل
تئاتر و قهوم رو خوردم .
( بعد ساعت کاری )
ویو تهیونگ : خسته بودم و کیفم رو با دستم گرفتم و با ماشینم
به سمت خونه رانندگی کردم .
بعد که رسیدم گوشیم زنگ خورد و دیدم آ.ت بود .
مکالمه :
آ.ت : _ تهیونگ +
_ سلام
+ سلام خانم کیم چیشده ؟
_ من ی کاری دارم و می خوام که مرخصی بگیرم میشه ؟؟
+ آخه خیلی کار رو سرمون ریخته (بیبی گرل)
_ دیگه بهم نگو بیبی گرل ( من که دوست دخترت نیستم )
+ در آینده دوست دخترم میشی بیبی
ویو تهیونگ : و گوشی رو روم قط کرد 😞
ویو آ.ت : با عصبانیت گوشیم رو پرت کردم رو تخت و نشستم
مثل ( بچه ها ) گریه کردم و تو دفترچه یادداشتم چیز های چرت و پرت مینوشتم ...
( فردا صبح )
ادامه : پارت ۲
💜💜💜💜
۵.۳k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.