ازدواج اجباری پارت:³
ازدواج اجباری پارت:³
این قسمت اصماته خوشت نمیاد نخون×
_اها پس خوبه
+می تونم یه سوال بپرسم
_بپرس
+چی صداتون کنم
-کوک کوک صدام کن
+ولی..
-ولی چی
+تو ازم بزرگتری و من خجالت میکشم به اسم صدات کنم
-خجالت نکش
+چشم
-رسمی حرف نزن خوشم نمیاد کسی باهام رسمی حرف بزنه
+چ....باشه
ویو ادمین: کوک و ات حرکت کردن و رفتن عمارت کوک
-خب رسیدیم
+واو چه عمارت بزرگ و قشنگی
-اره بزرگه
+خودت تنهایی اینجا زندگی میکنی
-اره
ویو ات:
وقتی رسیدیم عمارت خیلی بزرگ و خوشگل بود
-بریم داخل
+بریم
ویو ادمین:
ات و کوک به داخل رفتن
+واو چقدر قشنگه اینجا
-ممنون
+خب من کجا می خوابم
-اوناهاش اتاقت اونجاس
+ممنون
ات رف اتاقش......
ات رفت اتاقش و چون خیلی خسته بود خوابش برد
ویو کوک : ساعت ۱۲:۲۰ دقیقه بود و منم حوصله ام سر رفته بود و کاری نداشتم پس رفتم تو اتاقم و سوجو خوردم خیلی مست شده بودم
.💤💤💤
_اههه بیبیی بیدار شو ددی باهات کار داره
هوم کوک چی میگی ( خابالو
_ بیدار شو بیبی کوچولو
+کوککک مست کردیی ؟
_نهه من مست نیستم که
+کوکککک
_اهه ساکت شودیگهه روی ات خیمه زد
+ کوک میخوای چیکار کنیی ؟
_میخوات ترو مال خودم کنم
+نه من باکرمم
_ خوب کاری میکنم دیگه نباشی
کوک لباشو گذاشت روی لبای ات و لباساشو پاره کرد از لبای ات گاز میگرفت ولی ات همکاری نمیکرد
_اهه بیبی بهتره همکاری کنی وگرنه بد میشه
+ ن.نمی خوام
_خودت خواستی
لباساشو بیرون اورد و و روی ات خیمه زد تمام بدنشو مارک کرد و واردش کرد
جیغغ اییی درد دارهههه بیرونش بیار
_نه من بهت گفتم باید همکاری کنی ولی خودت نخواستی
کوک محکم ضربه میزد انقدر اینکارو ادامه دادن تا اینکه ساعت ۶ صبح شد و کوک بدون اینکه بیرونش بیاره خوابش برد
ویو ساعت ۱۰ صبح
اخخ هیققق
_اهه چی شده اینجا چه خبره
هیقق باهات قهرم هیق
کوک از ات بیرون کشید و بغلش کردو دلشو ماساژ داد
این قسمت اصماته خوشت نمیاد نخون×
_اها پس خوبه
+می تونم یه سوال بپرسم
_بپرس
+چی صداتون کنم
-کوک کوک صدام کن
+ولی..
-ولی چی
+تو ازم بزرگتری و من خجالت میکشم به اسم صدات کنم
-خجالت نکش
+چشم
-رسمی حرف نزن خوشم نمیاد کسی باهام رسمی حرف بزنه
+چ....باشه
ویو ادمین: کوک و ات حرکت کردن و رفتن عمارت کوک
-خب رسیدیم
+واو چه عمارت بزرگ و قشنگی
-اره بزرگه
+خودت تنهایی اینجا زندگی میکنی
-اره
ویو ات:
وقتی رسیدیم عمارت خیلی بزرگ و خوشگل بود
-بریم داخل
+بریم
ویو ادمین:
ات و کوک به داخل رفتن
+واو چقدر قشنگه اینجا
-ممنون
+خب من کجا می خوابم
-اوناهاش اتاقت اونجاس
+ممنون
ات رف اتاقش......
ات رفت اتاقش و چون خیلی خسته بود خوابش برد
ویو کوک : ساعت ۱۲:۲۰ دقیقه بود و منم حوصله ام سر رفته بود و کاری نداشتم پس رفتم تو اتاقم و سوجو خوردم خیلی مست شده بودم
.💤💤💤
_اههه بیبیی بیدار شو ددی باهات کار داره
هوم کوک چی میگی ( خابالو
_ بیدار شو بیبی کوچولو
+کوککک مست کردیی ؟
_نهه من مست نیستم که
+کوکککک
_اهه ساکت شودیگهه روی ات خیمه زد
+ کوک میخوای چیکار کنیی ؟
_میخوات ترو مال خودم کنم
+نه من باکرمم
_ خوب کاری میکنم دیگه نباشی
کوک لباشو گذاشت روی لبای ات و لباساشو پاره کرد از لبای ات گاز میگرفت ولی ات همکاری نمیکرد
_اهه بیبی بهتره همکاری کنی وگرنه بد میشه
+ ن.نمی خوام
_خودت خواستی
لباساشو بیرون اورد و و روی ات خیمه زد تمام بدنشو مارک کرد و واردش کرد
جیغغ اییی درد دارهههه بیرونش بیار
_نه من بهت گفتم باید همکاری کنی ولی خودت نخواستی
کوک محکم ضربه میزد انقدر اینکارو ادامه دادن تا اینکه ساعت ۶ صبح شد و کوک بدون اینکه بیرونش بیاره خوابش برد
ویو ساعت ۱۰ صبح
اخخ هیققق
_اهه چی شده اینجا چه خبره
هیقق باهات قهرم هیق
کوک از ات بیرون کشید و بغلش کردو دلشو ماساژ داد
۱۰.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.