چند پارتی
چند پارتی
part:3
هیونجین:چیشده(نگران)
ا.ت:دلم..خیلی درد میکنه بعد وقتی هق از خواب بیدار شدم دیدم از لای پاهام خون اومده(گریه)
هیونجین:چیزی نیست این یه اتفاق عادیه (لبخند)
ا.ت:کجاش عادیه( اخم)
هیونجین:نگاه کن وقتی خانم ها بزرگ و بالغ میشن همیشه این اتفاق براشون میوفته
ا.ت:یعنی از این به بعد باید همینجوری زندگی کنم هر روز(تعجب)
هیونجین:نه هر ماه هفت روز این اتفاق میوفته حالا خودم تو این چند روز به چان میگم انبار ها رو اداره کنه
ا.ت:اوپا(آروم)
هیونجین:بله خوشگلم
ا.ت:حالا منو بخشیدی(بغض)
هیونجین:مگه میشه من خرگوش کوچولوم رو نبخشم حالا میتونی پاشی بری حمام چون باید تمیز باشی
ا.ت:اما رو تختی ها رو چیکار کنیم
هیونجین:اونا رو من تمیز میکنم
به سختی پاشدم رفتم حمام اما دستم هم چون زخم بود خیلی میسوخت ولی خب تحمل کردم
ویو هیونجین
بعد از اینکه رفت حمام پاشدم و لباس رو عوض کردم و روتختی رو درآوردم و گذاشتم تو لباس شویی یه لباس تمیز براش گذاشتم و رفتم خونه رو مرتب کردم و صبحونه رو آماده کردم که صدای ا.ت اومد
ا.ت:اوپا من الان چیکار کنم هنوز خون میاد
هیونجین:(خنده)
ا.ت:عه نخند
هیونجین:بیا این یه پدِ
ا.ت:چیکارش کنم
هیونجین:ازش استفاده کن بزار همون جایی که خون میاد
ا.ت:اوکی
از کار هاش خنده ام گرفته بود رفتم بیرون تا لباس بپوشه
ا.ت:من اومد....واییی چه کردی(نشست سر میز)
هیونجین:اول از همه بیا این مسکن رو بخور و این رو بزار رو دلت
ا.ت:(لبخند)
داشتیم صبحونه میخوردیم که هیونجین گفت:
هیونجین:کی بهت گفت که بری بار
ا.ت:اگه بگم دیگه نمیزاری باهاش دوست باشم پس نمیگم
هیونجین:میزارم ولی باید با بادیگارد بری
ا.ت:باشه لیزا گفت
هیونجین:باشه
ا.ت:منو بخشیدی دیگه "
هیونجین:آره عروسک کوچولو"
پایان
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:3
هیونجین:چیشده(نگران)
ا.ت:دلم..خیلی درد میکنه بعد وقتی هق از خواب بیدار شدم دیدم از لای پاهام خون اومده(گریه)
هیونجین:چیزی نیست این یه اتفاق عادیه (لبخند)
ا.ت:کجاش عادیه( اخم)
هیونجین:نگاه کن وقتی خانم ها بزرگ و بالغ میشن همیشه این اتفاق براشون میوفته
ا.ت:یعنی از این به بعد باید همینجوری زندگی کنم هر روز(تعجب)
هیونجین:نه هر ماه هفت روز این اتفاق میوفته حالا خودم تو این چند روز به چان میگم انبار ها رو اداره کنه
ا.ت:اوپا(آروم)
هیونجین:بله خوشگلم
ا.ت:حالا منو بخشیدی(بغض)
هیونجین:مگه میشه من خرگوش کوچولوم رو نبخشم حالا میتونی پاشی بری حمام چون باید تمیز باشی
ا.ت:اما رو تختی ها رو چیکار کنیم
هیونجین:اونا رو من تمیز میکنم
به سختی پاشدم رفتم حمام اما دستم هم چون زخم بود خیلی میسوخت ولی خب تحمل کردم
ویو هیونجین
بعد از اینکه رفت حمام پاشدم و لباس رو عوض کردم و روتختی رو درآوردم و گذاشتم تو لباس شویی یه لباس تمیز براش گذاشتم و رفتم خونه رو مرتب کردم و صبحونه رو آماده کردم که صدای ا.ت اومد
ا.ت:اوپا من الان چیکار کنم هنوز خون میاد
هیونجین:(خنده)
ا.ت:عه نخند
هیونجین:بیا این یه پدِ
ا.ت:چیکارش کنم
هیونجین:ازش استفاده کن بزار همون جایی که خون میاد
ا.ت:اوکی
از کار هاش خنده ام گرفته بود رفتم بیرون تا لباس بپوشه
ا.ت:من اومد....واییی چه کردی(نشست سر میز)
هیونجین:اول از همه بیا این مسکن رو بخور و این رو بزار رو دلت
ا.ت:(لبخند)
داشتیم صبحونه میخوردیم که هیونجین گفت:
هیونجین:کی بهت گفت که بری بار
ا.ت:اگه بگم دیگه نمیزاری باهاش دوست باشم پس نمیگم
هیونجین:میزارم ولی باید با بادیگارد بری
ا.ت:باشه لیزا گفت
هیونجین:باشه
ا.ت:منو بخشیدی دیگه "
هیونجین:آره عروسک کوچولو"
پایان
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۴.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.