تک پارتی (وقتی مست میکنید و چان...)
#هیونجین
#استری_کیدز
روی پاهای هیون نشسته بودی و لباش رو با ولع میبوسیدی...
صدای آهنگ و بوی الکل و سیگار تمام محیط رو گرفته بود و جمعیت زیادی توی اون کلاب در حال رقصیدن بودن...
تو و هیون هم گوشه ای نشسته بودین و همینطور که جرعه جرعه از بطری سوجو میخوردین هم دیگه رو وحشیانه میبوسیدین...
_ هوم...بیب...بازم بهم بدش....
پوزخندی زدی و بطری الکل توی دستت رو به سمت لبای مرد حرکت دادی که باعث شد اونم در حینی که داشت ازش میخورد لبخندی بزنه...
دوباره بطری رو پایین آوردی و لبات رو روی لباش کبودندی....دستاش رو روی کمر لختت میکشید و تو رو وحشیانه میبوسید...
÷ اهم اهم...
با شنیدن صدای فردی هر دو لباتون رو از هم جدا کردین و نگاهتون رو به مردی که دست به سینه جلوتون ایستاده بود و با اخم نگاهتون میکردن...دادین
÷ معلوم هست دارین چی کار میکنید
هیون خنده ای بلند و مست سر داد
_ آه..هیونگگگ....میدونستم میایی..
چان عصبی نگاهش رو به تو داد که تو هم مست سرت رو روی شونه ی هیون گذاشته بودی...
÷ آه....کی بهتون گفته بود اینقدر مست کنین آخه ؟
هیون همینطور که چشماش خمار بود لب زد :
_ یاااا...هیونگگگ....اینقدر قر نزننن.....
چان اخمش غلیظ تر شد و به سمت شما اومد و به زور بلندتون کرد....
هیون رو به شونه ی راستش تکیه داد و تورو به شونه ی چپش...
÷ هی خدا....من از دست شما دوتا چیکار کنم.....
_ هیچی... هیونگ....فقط بزار بازم ببوسمش....
÷ شما نخورده مستین....
#استری_کیدز
روی پاهای هیون نشسته بودی و لباش رو با ولع میبوسیدی...
صدای آهنگ و بوی الکل و سیگار تمام محیط رو گرفته بود و جمعیت زیادی توی اون کلاب در حال رقصیدن بودن...
تو و هیون هم گوشه ای نشسته بودین و همینطور که جرعه جرعه از بطری سوجو میخوردین هم دیگه رو وحشیانه میبوسیدین...
_ هوم...بیب...بازم بهم بدش....
پوزخندی زدی و بطری الکل توی دستت رو به سمت لبای مرد حرکت دادی که باعث شد اونم در حینی که داشت ازش میخورد لبخندی بزنه...
دوباره بطری رو پایین آوردی و لبات رو روی لباش کبودندی....دستاش رو روی کمر لختت میکشید و تو رو وحشیانه میبوسید...
÷ اهم اهم...
با شنیدن صدای فردی هر دو لباتون رو از هم جدا کردین و نگاهتون رو به مردی که دست به سینه جلوتون ایستاده بود و با اخم نگاهتون میکردن...دادین
÷ معلوم هست دارین چی کار میکنید
هیون خنده ای بلند و مست سر داد
_ آه..هیونگگگ....میدونستم میایی..
چان عصبی نگاهش رو به تو داد که تو هم مست سرت رو روی شونه ی هیون گذاشته بودی...
÷ آه....کی بهتون گفته بود اینقدر مست کنین آخه ؟
هیون همینطور که چشماش خمار بود لب زد :
_ یاااا...هیونگگگ....اینقدر قر نزننن.....
چان اخمش غلیظ تر شد و به سمت شما اومد و به زور بلندتون کرد....
هیون رو به شونه ی راستش تکیه داد و تورو به شونه ی چپش...
÷ هی خدا....من از دست شما دوتا چیکار کنم.....
_ هیچی... هیونگ....فقط بزار بازم ببوسمش....
÷ شما نخورده مستین....
۳۱.۲k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.