ندیمه زیبای من p:14
تهیونگ: فردا با خودم میبرمت که ببینیش
ا/ت: قول میدی ؟
تهیونگ: اره...اره
........پرش به فردا.......
ساعت ۷ صبح
تهیونگ: ا/ت....ا/ت
ا/ت : بزار بخوابم لطفا
تهیونگ: مگه نمیخوای قاتل باباتو ببینی
ا/ت: چرا
تهیونگ: خب پا شو بپوش
ا/ت: باشه
ویو ا/ت:
بیدار شدم کارای لازم رو انجام دادم صبحونه خوردیم حاضر شدیم و راه افتادیم
تهیونگ: ا/ت خوب گوش کن ببین چی میگم
ا/ت: باشه بگو
تهیونگ: رفتیم اونجا گریه نکن بزار برای خونه گریه ها تو
ا/ت: باشه ولی چرا ؟
تهیونگ: چون تو حامله ایی بلایی سرت بیاد چیکار کنم ؟ ها
ا/ت : وای من کلا این جوجه رو فراموش کرده بودم (دست میکشه روی شکمش و لبخند میزنه
بعد از چند مین
ویو ا/ت: حس عجیبی داشتم یعنی کی پدرمو کشته و چرا ؟ با صحنه ایی دیدم حالم بد شدو به گریه افتادم.....
ا/ت: دا....داداش ، تو...تو بابا رو کُشتی؟ نه این دروغه !( گريه و جیغ)
تهیونگ: چرا حرف نمیزنی از خواهرت جخالت میکشی ؟ ها؟
د ا/ت: اره اره من کشم (داد) * بچه ها داداش ا/ت رو با د ا/ت نشون میدم*
ا/ت: چرا آخه چه بدی در حق تو کرد آخه؟(گریه)
د ا/ت: اون همش از تو حرف میزد ، همش تو رو دوست داشت
ا/ت: فقط بخاطر همین ؟(گریه)
د ا/ت: نه اون خونه رو داده به تو
ا/ت: آخه فقط سر یه خونه ؟(گریه)
د ا/ت: لعنت به تو ....تو اگر خواهر بودی میگفتی اون خونه رو بده به من( داد)
ا/ت :تهیونگ میشه بریم حالم بده (گریه)
تهیونگ: اره اره بریم
ویو تهیونگ:
تو راه هیچ حرفی بین مون رد بدل نمیشد تا رسیدم
ا/ت: کمکم کن تهیونگ
تهیونگ: بیا
م تهیونگ: چی شد ؟ کی بود
تهیونگ به مادرش اشاره میده که چیزی نگه
تهیونگ: لونا ...لونا(داد)
لونا: سلام
تهیونگ: بیا کمک ا/ت کن بره بالا
لونا: باشه ا/ت خوبی ؟
ا/ت: نه (گریه)
لونا ا/ت رو میبره بالا و ا/ت میره حموم و تهیونگ هم جریان رو برای مادرش و لونا میگه
ویو ا/ت:
حالم افتضاح بود رفتم حموم روی زانو هام فرود اومدم نتوستم تحمل کنم شروع کردم به گریه با صدای بلند که همواره با جیغ بود . سرم رو بین دو دستام گرفتم جیغ میزدم ، داشتم دیوونه میشدم که داداشم پدرم رو کشته!
ویو لونا: تهیونگ کتشو داد ببرم بالا که با صدای ا/ت به خودم اومدم دیدم داره جیغ میزنه سریع رفتم پایین
لونا: داداش مامان ا/ت....ا/ت ( نفس زنان)
تهیونگ: ا/ت چی ؟
همه شون با بدو میرن بالا
م تهیونگ: ا/ت دخترم....ا/ت
تهیونگ: ا/ت چی شده ها چیشده (میره تو ) ( فکر بد نکنین هااا فقط میره تو 😂)
تهیونگ: ا/ت نگام کن من اینجام ....ا/ت (شونه هاشو میگیره)
ا/ت: گریه و جیغ
م تهیونگ: لونا اون حوله رو بیار
لونا: داداش حوله
تهیونگ: پاشو..... ا/ت
ا/ت: برو بیرون خودم میام (گریه)
ا/ت میاد بیرون
م تهیونگ: تو برو بیرون لباساشو بپوشه (روبه تهیونگ)
تهیونگ: باشه رفتم
پرش به بعد از لباس پوشیدن ا/ت
لونا: داداش بیا تو
تهیونگ: ا/ت .....ا/ت خوبی
ا/ت: دارم دیوونه میشم (گریه)
م تهیونگ: تهیونگ هم پدرشو از دست داده ولی ببین قوی وایساده تو نباید شکست بخوری دختر!
ا/ت: آخه پدرتو بکشی (گریه)
تهیونگ: اینا رو ولش کن ببین ا/ت نمیخوای بچمون بلایی سرش بیاد ، به خودت بیا الان دیره نمیشه کاری کرد خودتو نکاه کردی ؟ تو ا/ت من نیستی !
ا/ت: ( اشکاشو پاک میکنه )
تهیونگ: مامان و لونا میشه برین بیرون؟
م تهیونگ: حتما پسرم
تهیونگ: بیا اونا رفتن بیا بغلم
ا/ت : قول میدی تنهام نزاری ؟ من الان ب جز تو و مادر و لونا کسی رو ندارم
تهیونگ: قول میدم دختر .....قول میدم حالا بیا بغل اربابت ( خنده)
ا/ت: قول میدی ؟
تهیونگ: اره...اره
........پرش به فردا.......
ساعت ۷ صبح
تهیونگ: ا/ت....ا/ت
ا/ت : بزار بخوابم لطفا
تهیونگ: مگه نمیخوای قاتل باباتو ببینی
ا/ت: چرا
تهیونگ: خب پا شو بپوش
ا/ت: باشه
ویو ا/ت:
بیدار شدم کارای لازم رو انجام دادم صبحونه خوردیم حاضر شدیم و راه افتادیم
تهیونگ: ا/ت خوب گوش کن ببین چی میگم
ا/ت: باشه بگو
تهیونگ: رفتیم اونجا گریه نکن بزار برای خونه گریه ها تو
ا/ت: باشه ولی چرا ؟
تهیونگ: چون تو حامله ایی بلایی سرت بیاد چیکار کنم ؟ ها
ا/ت : وای من کلا این جوجه رو فراموش کرده بودم (دست میکشه روی شکمش و لبخند میزنه
بعد از چند مین
ویو ا/ت: حس عجیبی داشتم یعنی کی پدرمو کشته و چرا ؟ با صحنه ایی دیدم حالم بد شدو به گریه افتادم.....
ا/ت: دا....داداش ، تو...تو بابا رو کُشتی؟ نه این دروغه !( گريه و جیغ)
تهیونگ: چرا حرف نمیزنی از خواهرت جخالت میکشی ؟ ها؟
د ا/ت: اره اره من کشم (داد) * بچه ها داداش ا/ت رو با د ا/ت نشون میدم*
ا/ت: چرا آخه چه بدی در حق تو کرد آخه؟(گریه)
د ا/ت: اون همش از تو حرف میزد ، همش تو رو دوست داشت
ا/ت: فقط بخاطر همین ؟(گریه)
د ا/ت: نه اون خونه رو داده به تو
ا/ت: آخه فقط سر یه خونه ؟(گریه)
د ا/ت: لعنت به تو ....تو اگر خواهر بودی میگفتی اون خونه رو بده به من( داد)
ا/ت :تهیونگ میشه بریم حالم بده (گریه)
تهیونگ: اره اره بریم
ویو تهیونگ:
تو راه هیچ حرفی بین مون رد بدل نمیشد تا رسیدم
ا/ت: کمکم کن تهیونگ
تهیونگ: بیا
م تهیونگ: چی شد ؟ کی بود
تهیونگ به مادرش اشاره میده که چیزی نگه
تهیونگ: لونا ...لونا(داد)
لونا: سلام
تهیونگ: بیا کمک ا/ت کن بره بالا
لونا: باشه ا/ت خوبی ؟
ا/ت: نه (گریه)
لونا ا/ت رو میبره بالا و ا/ت میره حموم و تهیونگ هم جریان رو برای مادرش و لونا میگه
ویو ا/ت:
حالم افتضاح بود رفتم حموم روی زانو هام فرود اومدم نتوستم تحمل کنم شروع کردم به گریه با صدای بلند که همواره با جیغ بود . سرم رو بین دو دستام گرفتم جیغ میزدم ، داشتم دیوونه میشدم که داداشم پدرم رو کشته!
ویو لونا: تهیونگ کتشو داد ببرم بالا که با صدای ا/ت به خودم اومدم دیدم داره جیغ میزنه سریع رفتم پایین
لونا: داداش مامان ا/ت....ا/ت ( نفس زنان)
تهیونگ: ا/ت چی ؟
همه شون با بدو میرن بالا
م تهیونگ: ا/ت دخترم....ا/ت
تهیونگ: ا/ت چی شده ها چیشده (میره تو ) ( فکر بد نکنین هااا فقط میره تو 😂)
تهیونگ: ا/ت نگام کن من اینجام ....ا/ت (شونه هاشو میگیره)
ا/ت: گریه و جیغ
م تهیونگ: لونا اون حوله رو بیار
لونا: داداش حوله
تهیونگ: پاشو..... ا/ت
ا/ت: برو بیرون خودم میام (گریه)
ا/ت میاد بیرون
م تهیونگ: تو برو بیرون لباساشو بپوشه (روبه تهیونگ)
تهیونگ: باشه رفتم
پرش به بعد از لباس پوشیدن ا/ت
لونا: داداش بیا تو
تهیونگ: ا/ت .....ا/ت خوبی
ا/ت: دارم دیوونه میشم (گریه)
م تهیونگ: تهیونگ هم پدرشو از دست داده ولی ببین قوی وایساده تو نباید شکست بخوری دختر!
ا/ت: آخه پدرتو بکشی (گریه)
تهیونگ: اینا رو ولش کن ببین ا/ت نمیخوای بچمون بلایی سرش بیاد ، به خودت بیا الان دیره نمیشه کاری کرد خودتو نکاه کردی ؟ تو ا/ت من نیستی !
ا/ت: ( اشکاشو پاک میکنه )
تهیونگ: مامان و لونا میشه برین بیرون؟
م تهیونگ: حتما پسرم
تهیونگ: بیا اونا رفتن بیا بغلم
ا/ت : قول میدی تنهام نزاری ؟ من الان ب جز تو و مادر و لونا کسی رو ندارم
تهیونگ: قول میدم دختر .....قول میدم حالا بیا بغل اربابت ( خنده)
۴۵.۶k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.