یهو کله ملت بهم نگاه کردن از بس دیونه شده بودم گفتم
ا.ت. چیههه اگه شماها اینطوری بودین حاله منو درک میکردین که. چه سختی کشیدم بعد این من بودین هیچکی منو درک نمیکنه اون مرد تمام زندگی منه
با این حرفم همه رفتن سرکار. خودشون
درو باز کردم و رفتم بالا سرش
ا.ت. هوپی من سانشاینم چشاتو باز کن خوشکلم اوپای من چشاتو باز کن ، منم ا.ت یادت نیست؟ الاهی دورت بگردم عشقم(گریه) دستاشو تو دستم گرفتم و دستشو بوس کردم
ا.ت. هوپی تورو خدا منو یادت بیار (گریه)
سرم رو گذاشتم کنار شونش و یهو دیدم دستش تکون خورد دیدم چشاشو باز کرده
ا.ت. د...د.....د..دکترر(جیغ)
یهو پرستار و دکتر اومدن تو
دکتر. چی شده
ا.ت. بهوش اومد
یهو منو بیرون کردن و بهش سروم وصل کردن و بهش دستگاه تنفس. نصب کردن
از پشت شیشه بهش نگاه میکردم و گریه میکردم دستم رو براش تکون میدادم ولی اون اصلا یادش نمیومد رفتم پیشه همسایم نشستم و کلی گریه کردم
ا.ت. امکان نداره اون منو یادش بره
همسایه. ولی دخترم شده دیگه دسته ما نیست ایشالا خدا صبر بده ، دستمال میخوای ؟
ا.ت. اره
یهو دکتر اومد بیرون و گفت
دکتر. خانم شما اگه میخواین شوهرتون به حالت قبل برگرده باید باهاش هر روز درمورد زندگیتون باهاش صحبت کنین تا اون یکم فکر کنه و همه چی رو به خاطر بیاره
ا.ت. واقعا میشه
دکتر. بله
از خوشحالی بال زدم تو هوا و رفتم تو اتاق دیدم رو تخت نشسته
پرستار. خانم زیاد باهاش حرف نزنین چون هنوز بیهوشی از سرش نپریده
ا.ت. باشه
ا.ت. هوپی
هوپ........
ا.ت. سانشاینم
هوپ........
باز اشکم در اومد و دستشو گرفتم و دستشو رو از تو دستم برداشت
ا.ت. هوپی منم ا.ت
هوپ. کی؟
سرم رو انداختم رو تخت و گریه کردم و دوباره سرم رو بالا آوردم
ا.ت. هوپی منو نمیشناسی
هوپ. نه
ا.ت . من ا.ت هستم عشقت یادت نیست همش بهم میگفتی سانشاین کوچولو یا کیوتم یا خانمی
اخماش رفت تو هم و یکم فکر کرد
هوپ. نه
ا.ت. تففف
هوپ. صبر کن ...
ا.ت. چی شد
هوپ. من آخرین بار خونه بودم و تنها چیزی که یادمه با یکی دعوا افتادم
ا.ت. اها اها خب همون کسی که دعوا افتادی مرد بود یا زن
هوپ. زن بود اسمشم بود....
ا.ت. چی؟
هوپ. بزار فکر کنم
ا.ت. زیاد فشار نیار
هوپ. ولی قیافش کپی تو بود حالا هرکی که هستی
هوپ. اسمش....فکر کنم ....ا..
ا.ت. ا چی
هوپ. ا.ت .
یه لبخند زدم و بقلش کردم
هوپ. تو
ا.ت. اره
ا.ت. خوشحالم که حافظت برگشته هوپی
اونم بقلم کرد و بوسیدمش
...هفته بعد
هوپی از بیمارستان مرخص شده بود و بهم قل داد که دیگه منو ترک نکنه و الان یک زندگی شیرین و خوب داریم
پایان.
با این حرفم همه رفتن سرکار. خودشون
درو باز کردم و رفتم بالا سرش
ا.ت. هوپی من سانشاینم چشاتو باز کن خوشکلم اوپای من چشاتو باز کن ، منم ا.ت یادت نیست؟ الاهی دورت بگردم عشقم(گریه) دستاشو تو دستم گرفتم و دستشو بوس کردم
ا.ت. هوپی تورو خدا منو یادت بیار (گریه)
سرم رو گذاشتم کنار شونش و یهو دیدم دستش تکون خورد دیدم چشاشو باز کرده
ا.ت. د...د.....د..دکترر(جیغ)
یهو پرستار و دکتر اومدن تو
دکتر. چی شده
ا.ت. بهوش اومد
یهو منو بیرون کردن و بهش سروم وصل کردن و بهش دستگاه تنفس. نصب کردن
از پشت شیشه بهش نگاه میکردم و گریه میکردم دستم رو براش تکون میدادم ولی اون اصلا یادش نمیومد رفتم پیشه همسایم نشستم و کلی گریه کردم
ا.ت. امکان نداره اون منو یادش بره
همسایه. ولی دخترم شده دیگه دسته ما نیست ایشالا خدا صبر بده ، دستمال میخوای ؟
ا.ت. اره
یهو دکتر اومد بیرون و گفت
دکتر. خانم شما اگه میخواین شوهرتون به حالت قبل برگرده باید باهاش هر روز درمورد زندگیتون باهاش صحبت کنین تا اون یکم فکر کنه و همه چی رو به خاطر بیاره
ا.ت. واقعا میشه
دکتر. بله
از خوشحالی بال زدم تو هوا و رفتم تو اتاق دیدم رو تخت نشسته
پرستار. خانم زیاد باهاش حرف نزنین چون هنوز بیهوشی از سرش نپریده
ا.ت. باشه
ا.ت. هوپی
هوپ........
ا.ت. سانشاینم
هوپ........
باز اشکم در اومد و دستشو گرفتم و دستشو رو از تو دستم برداشت
ا.ت. هوپی منم ا.ت
هوپ. کی؟
سرم رو انداختم رو تخت و گریه کردم و دوباره سرم رو بالا آوردم
ا.ت. هوپی منو نمیشناسی
هوپ. نه
ا.ت . من ا.ت هستم عشقت یادت نیست همش بهم میگفتی سانشاین کوچولو یا کیوتم یا خانمی
اخماش رفت تو هم و یکم فکر کرد
هوپ. نه
ا.ت. تففف
هوپ. صبر کن ...
ا.ت. چی شد
هوپ. من آخرین بار خونه بودم و تنها چیزی که یادمه با یکی دعوا افتادم
ا.ت. اها اها خب همون کسی که دعوا افتادی مرد بود یا زن
هوپ. زن بود اسمشم بود....
ا.ت. چی؟
هوپ. بزار فکر کنم
ا.ت. زیاد فشار نیار
هوپ. ولی قیافش کپی تو بود حالا هرکی که هستی
هوپ. اسمش....فکر کنم ....ا..
ا.ت. ا چی
هوپ. ا.ت .
یه لبخند زدم و بقلش کردم
هوپ. تو
ا.ت. اره
ا.ت. خوشحالم که حافظت برگشته هوپی
اونم بقلم کرد و بوسیدمش
...هفته بعد
هوپی از بیمارستان مرخص شده بود و بهم قل داد که دیگه منو ترک نکنه و الان یک زندگی شیرین و خوب داریم
پایان.
۲.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.