My lovely mafia🍷🧸🐾 p²¹
هایون « هعی...بذار ببینم خانم هان چ مسئولیتی برام در نظر میگیره...راستی اونی...
خانم هان « دختر جون بیا بر...اوه خانم!
راوی « ادامه حرف خانم هان با دیدن یونجی کنار هایون ناتموم موند...انگار براش عجیب بود یکی از تازه ندیمه های عمارت همین اول کاری به هم صحبتی با خواهر ارباب برسه!
خانم هان « عا..خانم یونجی من متاسفم...خدمتکار تازه کار هستند اگه مزاحمتون...
یونجی « حرفشو قطع کردم و گفتمـ..نه اجوما...هایون دوست منه! مشکلی نیست...
هایون « رسما میشد فهمید برگای آجوما ریخته...حیحی اجوما جونم خوبی؟؟ ◕‿◕
هان « عا..ب..بله..! اممم..خانم اگر میشه من مسئولیت های هایون رو بهش بگم...فرمان برادرتونه...
یونجی « حتما...منم کمک میکنم برای مهمونی امشب!
خانم هان « چییییی o_o...شما چرا اخه؟ ما ها هستیم...نباید...
یونجی « عااا خانم هان لطفا...
هایون « آره لطفااا اونجوری منم تنها نیسم 🥺
هان « تو یکی خفه 눈_눈 هر جور صلاح میدونین خانم مین...خیلی خب هایون همراهم بیا...
راوی « خانم هان فرصت صحبت کردن به هایون رو نداد و به راه افتاد...هایون و یونجی هم نگاهی بهم کردند و به دنبالش حرکت کردند...
خانم هان « خبببب...اینجا محل کار توعه دختر جون...مهم ترین قسمتتتتت!
هایون « یجایی مثل آشپز خونه بود...اما اینجا که یه آشپزخونه دیگه هم داشت...خانم هان چرا دوتا آشپزخونه؟؟؟
خانم هان « اون اشپز خونه اصلی هست که غذا های نگهبان ها و خدمتکارا درست میشه...اینجا غذا های ارباب و مهموناشون و خانوادشون هست...برای همین افرادی که توی اینجا کار میکنن نسبت به آشپزخونه اصلی کمتر هستن...چون اینجا باید افرادی با تعداد کم اما دقیق و تمیز و حرفه ای باشه...
خانم هان « دختر جون بیا بر...اوه خانم!
راوی « ادامه حرف خانم هان با دیدن یونجی کنار هایون ناتموم موند...انگار براش عجیب بود یکی از تازه ندیمه های عمارت همین اول کاری به هم صحبتی با خواهر ارباب برسه!
خانم هان « عا..خانم یونجی من متاسفم...خدمتکار تازه کار هستند اگه مزاحمتون...
یونجی « حرفشو قطع کردم و گفتمـ..نه اجوما...هایون دوست منه! مشکلی نیست...
هایون « رسما میشد فهمید برگای آجوما ریخته...حیحی اجوما جونم خوبی؟؟ ◕‿◕
هان « عا..ب..بله..! اممم..خانم اگر میشه من مسئولیت های هایون رو بهش بگم...فرمان برادرتونه...
یونجی « حتما...منم کمک میکنم برای مهمونی امشب!
خانم هان « چییییی o_o...شما چرا اخه؟ ما ها هستیم...نباید...
یونجی « عااا خانم هان لطفا...
هایون « آره لطفااا اونجوری منم تنها نیسم 🥺
هان « تو یکی خفه 눈_눈 هر جور صلاح میدونین خانم مین...خیلی خب هایون همراهم بیا...
راوی « خانم هان فرصت صحبت کردن به هایون رو نداد و به راه افتاد...هایون و یونجی هم نگاهی بهم کردند و به دنبالش حرکت کردند...
خانم هان « خبببب...اینجا محل کار توعه دختر جون...مهم ترین قسمتتتتت!
هایون « یجایی مثل آشپز خونه بود...اما اینجا که یه آشپزخونه دیگه هم داشت...خانم هان چرا دوتا آشپزخونه؟؟؟
خانم هان « اون اشپز خونه اصلی هست که غذا های نگهبان ها و خدمتکارا درست میشه...اینجا غذا های ارباب و مهموناشون و خانوادشون هست...برای همین افرادی که توی اینجا کار میکنن نسبت به آشپزخونه اصلی کمتر هستن...چون اینجا باید افرادی با تعداد کم اما دقیق و تمیز و حرفه ای باشه...
۵۳.۲k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.